مصاحبه با نشريه تلاش(2)

جامعه ایران امروز یک جامعه پیچیده است که اقشار و طبقات در مقایسه با سالهای قبل از انقلاب تا حد زیادی شکل گرفته اند. ما امروز راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که در برخی موارد در روستاهای آن آنتن ماهواره وجود دارد، ما راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که تعداد دانشجویان آن 8 برابر آندوران است، ما راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که بیش از نیمی از دانشجویان آن دخترند و هیچ نیرویی نخواهد توانست این تعداد زنانی را که فارغ التحصیل شده یا خواهند شد از حیات اجتماعی بیرون براند. اقشار مدرن امروز در جامعه ما محدود به شمال شهر چند شهر بزرگ نیستند. آنها گسترش یافته اند و از منافع خود دفاع میکنند.

از دهه 70 ببعد بتدریج نسل دیگری پا بعرصه فعالیت های اجتماعی نهاد. نسلی که با چنین تجربیات تلخی مستقیما مواجه نشده بود و در شرایطی به حیات اجتماعی پا نهاد که رژیم اسلامی بخش بزرگی از پایه های توده ای خود را از دست داده بود. ورود این نسل بحیات اجتماعی روانشناسی دیگری را در جامعه ما شکل داد. جوانهایی که شهامت داشتند از منافع خود دفاع کنند، فضای جامعه را دگرگون کردند

***********************

 

تلاش ـ آقای فتاپور پیش از هر چیز مایلیم از شما برای پذیرش دعوت جهت ادامه گفتگو با تلاش سپاسگزاری کنیم. همانگونه که در انتهای

 گفتگوی قبلی ذکر شد؛ شما در آخرین پاسخ خود به نکاتی اشاره نموده اید که تأمل و بحث در باره آنها می تواند ما را به یک «طرح کلی تری» در پاسخگوئی به نیازهای امروز نیروهای فعال سیاسی که همسو در مسیر تغییر الگوها و ارزشهای گذشته گام برمی دارند، نزدیک کند و شاید به همگامی و همرأئی آنها یاری رساند. در این بخش از گفتگو اگر اجازه بفرمائید به برخی از آن نکات که در باره اتحاد جمهوری خواهان بیان کردید، بپردازیم و ببینیم که رابطه و نسبت شعار «جمهوری خواهی» به آن طرح کلی و درجه اهمیت آن در این طرح چیست. با ذکر مقدمه ای پرسش های خود را آغاز می کنم.

1) در گفتگوی قبلی (مندرج در همین سامانه) شما در پاسخ به پرسش آخر ـ در باره علت این که چرا «اتحاد جمهوریخواهان ایران» نتوانسته است، نیروهای جمهوریخواه را گرد آورد ـ به «سه چالش نظری» اشاره نمودید که این «اتحاد» از همان آغاز با آن مواجه بوده و هنوز هم هست: 1) بخشی از جمهوریخواهان اتحاد میان جریانهائی با سمتگیریهای گوناگون ـ چپ و لیبرال ـ را ناممکن می دانند. 2) عده ای از جمهوریخواهان مسئله دمکراسی را در اولویت قرار داده و خواهان اتحاد با سایر نیروهای دمکرات ـ از جمله با طرفداران نظام پادشاهی یا اصلاح طلبان اسلامی ـ هستند. 3) گروه دیگری از جمهوریخواهان به دنبال خط و مرزهای دقیق تری در خط مشی سیاسی بوده و توافقات حداقلی را برای کار مشترک بسنده نمی دانند. اجازه بدهید روی هر یک از این سه زمینه اختلاف یا به قول شما «چالش» بطور جداگانه تکیه بیشتری بکنیم:
در رابطه با گروه اول یعنی ناممکن دانستن اتحاد ـ آن هم تشکیلاتی ـ میان «چپ و لیبرال» و «مقدم دانستن شکل دهی به احزاب»، خوب می دانیم که این دیدگاه پایه قوئی در داخل خود «اتحاد جمهوریخواهان ایران» دارد. برخی از چهره های صاحب نام در درون شما مدتهاست تلاش می کنند، زمینه تبدیل این جبهه به یک یا چند حزب را ـ حداقل از لحاظ مبانی فکری ـ فراهم سازند. آیا فکر نمی کنید، عبور چالش اول از درون خود اتحاد جمهوریخواهان یکی از دلایل عدم موفقیت آن در انسجام صفوفش تحت عنوان جمهوریخواهی است؟ به عبارت دیگر آیا جریانی ـ حداقل بخشی از آن ـ که در درون خودش فعالیت جبهه ای را قبول ندارد، آیا می تواند به صرف یک شعار تک محوری دیگران را جلب نماید؟

فتاپور ـ من هم از شما برای ادامه گفتگویمان تشکر میکنم و امیدوارم این گفتگوها بتواند به روشن شدن برخی از موارد ابهام وشناخت بهتر نیروها از یکدیگر یاری رساند. همانطور که شما گفتید چگونگی برخورد با اتحاد جمهوریخواهان و احزاب از مباحث جدی درونی جمهوریخواهان بوده و هست. یکی از مشکلات بزرگ شکل گیری اتحادهای سیاسی در کشور ما عدم وجود احزاب سیاسی با حداقلی از خصوصیات یک حزب در کشور ماست. بدلایل مختلف بالاخص بدلیل انقطاع در فعالیت قانونی و علنی سازمانهای سیاسی و سرکوب دوره ای آنان سازمانهای سیاسی که با نیروهای اجتماعی معینی در ارتباط متقابل بوده؛ منافع آنان را منعکس کرده و بر حرکت آنان تاثیر گذار باشند شکل نگرفته است و یا اگر چنین احزابی در دوره های معینی تشکیل شده اند فعالیت آنان تداوم نیافته. مثلا حزب توده ایران که با مفهوم ذکر شده خصوصیات یک حزب سیاسی را دارا بود سرکوب شده و بتدریج ارتباط خود را با نیروهای اجتماعی شکل دهنده اش از دست داد. در سالهای گذشته در داخل کشور سازمانهای سیاسی که حداقلی از این خصوصیات را دارا باشند شکل گرفته مثلا حزب مشارکت و یا جریان موتلفه و تا حدی کارگزاران سازندگی در این راستا حرکت کرده اند و میتوان رابطه متقابل آنان را با نیروهای اجتماعی که به آنها تکیه دارند مشاهده کرد و در مورد حزب مشارکت در راستای بکارگیری اشکال سازمانیابی حزبی نیز گامهایی به پیش برداشته شده است. ولی صرف نظر از اینکه نسبت به احزاب وسازمانهای ذکر شده چه قضاوتی داشته و چه آینده ای را برای هر یک از آنان پیش بینی کنیم آنجا که به نیروهای سکولار جامعه بازمیگردد؛ تشکل هایی با خصوصیات ذکر شده وجود ندارد و حتی چشم انداز آنکه در آینده نزدیک ما شاهد چنین سازمانهایی باشیم دیده نمیشود.
سازمان های سیاسی سکولار ایران که در سالهای پس از انقلاب با بخشی از نیروهای اجتماعی ایران در تماس بودند پس از سرکوب و در سالهای تبعید بتدریج این ارتباط خود را از دست داده و هر یک از آنها امروز به گروههای متشکل کننده بخشی از روشنفکران و فعالان فکری، سیاسی کشور تبدیل شده اند و بهمین دلیل نیز بارها و بارها پروسه های انشقاق را از سرگذرانده و ما امروز دهها سازمان چپ و میانی در خارج از کشور داریم که برخی موارد توضیح تمایزات پایه های فکری و برنامه ای آنان از یکدیگر دشوار است.
در صورتی که روندهای سیاسی در ایران بگونه ای پیش رفته بود که ما امروز در خارج از کشور سازمانهای واحد و نیرومندی با گرایش های چپ و میانی داشتیم اساسا روند اتحادها بگونه دیگری پیش میرفت و اتحاد نیروها تنها میتوانست از طریق ائتلاف و یا اتحاد چنین احزابی صورت گیرد ولی ما با چنین شرایطی مواجه نیستیم و به همین دلیل اشکال خودویژه ای برای اتحاد نیروها در دستور کار قرار گرفت. ارتباط گیری متقابل جریانهای سیاسی با نیروهای اجتماعی تنها در داخل کشور امکان پذیر است و به همین دلیل این تصور که با بحث و استدلال میتوان وحدت سازمانهای چپ و میانی امروز را ممکن کرده، خیل فعالان منفرد را جذب کرده و سازمانهای سیاسی که حداقلی از خصوصیات ذکر شده را دارا باشند، تشکیل داد ذهنی است و تاکنون ممکن نشده و من فکر میکنم ممکن نخواهد شد. آنچه مورد نقد ما بود نه تلاش برای تشکیل احزاب بلکه موکول کردن فعالیت برای شکل دهی اتحادهای سیاسی به چنین سازمانهایی بود.
در درون اتحاد جمهوریخواهان طبیعتا گرایش های چپ و میانی حضور دارند. آنچه مورد تاکید اکثر فعالین این جریانست تعین یافتن نظری، برنامه ای این گرایش هاست. اگر این مباحث بتواند به شکل گیری پایه های نظری احزاب چپ و میانی آینده ایران یاری دهد و گرایش های موجود در این تشکل بتوانند با تعریف دقیقتر خود در این پایه ریزی و در شکل دهی چنین احزابی نقش داشته باشند؛ فعالیتی است ارزشمند و نه تضعیف کننده که تقویت کننده اتحاد ها خواهد بود. تلاش برای پیشبرد اهداف عمومی اتحاد و تلاش برای شکل دهی نظری گرایش های مختلف درون اتحادها دو فعالیت موازی هم است که میتواند در خدمت یکدیگر باشد. گرایش های مختلف درون یک اتحاد دارای امتیازات و توانایی های متفاوت برای ارتباط گیری با نیروهای متفاوت جامعه اند و شکل گیری آنان چنین امکانات ارتباط گیری را تقویت خواهد کرد.
اینکه اتحادهای کنونی در آینده چه سرنوشتی خواهند داشت قابل پیش بینی نیست. به نظر من بهترین حالت آنست که این اتحادها بتواند در پایه ریزی احزاب سیاسی نقش مثبت داشته و خود به اتحادی از تشکل های چپ و میانی بدل شوند. تبدیل این اتحادها بیک گرایش و جداشدن تدریجی دیگر گرایشها نیز خطری است که طبیعتا چنین اتحادهایی را تهدید میکند. به نظر من چنین خطری اجتناب پذیر است و اجتناب از آن به فرهنگ سیاسی فعالان هر جریان بستگی خواهد داشت. تلاش برای تبدیل سیمای یک اتحاد به سیمای قویترین گرایش درونی یک اتحاد آنرا با شکست و چنین خطری مواجه میسازد.

تلاش ـ طبعاً چنانچه ارتباط با پایگاه اجتماعی درونی برای سازمانها و احزاب سکولار خارج کشور ممکن نباشد ـ حتا احزاب و سازمانهائی که هنوز بخشی از نیروهایشان در درون زندگی می کنند، مانند سازمان فدائیان خلق ایران ـ همین نیز شامل اتحادهای سیاسی برخاسته از همان تشکل ها چه بصورت فردی و چه ائتلافهای گروهی خواهد بود. «اتحاد جمهوریخواهان ایران» که یک اتحاد سیاسی پایه گذاری شده در خارج کشور است و «برمبنای این تحلیل» بوجود آمد تا «عمده ترین نیروی اجتماعی در ایران را که منافع خود را در استقرار حاکمیتی می بیند که پایه های آن بر نفی تبعیض در هر شکل آن بنا شده و تحقق این خواست خود را در یک جمهوری پارلمانی ممکن می بیند» گردهم آورد.
آیا فکر نمی کنید در همان آغاز شما برای تشکیل «اتحاد جمهوریخواهان» پایه را بر تحلیلی نهادید که خود بر مبنای تحلیل پیشینی دیگری ـ توسط پایه گذاران ـ رد شده بود؛ یعنی ناممکن بودن پیوند و گردهم آوردن آن نیروی عمده درون کشور را که از نظر شما نیروی طرفدار جمهوری پارلمانی است، البته جمهوریخواه بودن آن هم بر اساس یک فرض اثبات نشده، چون فرض بر این است که هنوز ما امکان پیوند با درون و پرسش از درون کشور را نیافته ایم.

فتاپور ـ شما صحیح میفرمایید. این مشکل ربطی به اتحاد جمهوریخواهان و یا سایر جریانات ندارد. هرجند سازمانها و جریانهای مختلف امکانات متفاوتی برای ارتباط گیری با نیروهای اجتماعیشان دارند ولی محدودیت هایی که سازمانهای خارج از کشور در این رابطه با آن مواجهند عمومی است. البته جریانهایی که وظیفه خود را افشاگری و دعوت مردم به مبارزه و یا حمایت از مبارزات در داخل کشور میدانند با چنین دشواری مواجه نیستند ولی رابطه متقابل با یک نیروی اجتماعی نیازمند مشارکت در مبارزات و زندگی روزمره این نیروست و این بدون وجود نیروهایی که در همان محیط زندگی کنند ناممکن است.
بنیانگذاران اجا هیچگاه دچار چنین ذهنی گرایی نبودند که تصور کنند با تشکیل این سازمان این دشواری مستقیما حل خواهد شد و در همه جا از ضرورت متشکل شدن نیروی اجتماعی جمهوریخواه و تلاش در این راستا صحبت کرده و تلاش برای بوجود آوردن زمینه های فعالیت علنی جمهوریخواهان در داخل کشور را از مهم ترین وظایف خود دانستند. اجا و یا سازمانهای مشابه در خارج از کشور میتوانند در این راستا تاثیر گذار باشند و زمینه های نظری، عملی چنین روابطی را پایه گذاری کنند.
در عین حال باید تغییرات مثبتی را که در ده سال اخیر در داخل کشور در این زمینه بوجود آمده است مورد توجه قرار داد. امروز فعالین سیاسی اجتماعی این امکان را دارند که در چهارچوب معینی علنا نظرات خود را در مخالفت با نیرو و حتی سیستم حاکم ابراز دارند. چند روز پیش طنزی بدستم رسید که میگفت مردم در تاکسی و اتوبوس انقلابی اند، در بحث های جدی در محافل خصوصی اصلاح طلب و هنگام رای دادن در انتخابات پراگماتیست. صرف نظر از اغراق هایی که در هر طنزی وجود دارد، این طنز حاوی واقعیتی است که مردم جرات دارند نظرات رادیکال خود را علنا ابراز کنند و در عمل هم در جهت تحقق خواست های معینی که احساس کنند تغییراتی در زندگیشان بوجود میاورد، حرکت کنند. امروز کم نیستند کسانی که رسما و علنا خود را جمهوریخواه و سکولار مینامند، بدون آنکه امکان فعالیت اجتماعی خود را از دست دهند. کم نیستند فعالانی در خارج از کشور که به ایران سفر میکنند و با مشکل جدی هم مواجه نمیشوند. مسایلی در مباحث، بطور علنی مطرح میشود که 15 سال پیش میتوانست گوینده را با خطر اعدام مواجه سازد. هر چند قوانین حاکم بر کشور همان قوانین 20 سال قبل است ولی چنین نیست که فعالیت علنی نیروها همواره پس از تغییر قوانین ممکن شود. تعادل نیروهای اجتماعی میتواند امکاناتی فرای قوانین رسمی برای حرکت نیروها پدید آورد و چنین شرایطی هم اکنون در ایران وجود دارد. فراموش نکنید که هنوز ازنظر قانون حتی استفاده از ماهواره غیر مجاز است ولی رژیم ترجیح میدهد که چشم ببندد و وجود ماهواره ها را تحمل کند. هر چند پس از انتخابات ریاست جمهور تشکل های غیرحکومتی در فعالیت خود با موانع بیشتری مواجه شده و بخشی از آنان مجبور شدند فعالیت خود را متوقف سازند ولی تشدید فشارها فضای عمومی جامعه را تغییر نداده و امکانات فعالیت های حاصل این فضا، زمینه های وسیعتری برای برخورد با مشکل برشمرده بوجود آورده است. سازمانهایی چون اتحاد جمهوریخواهان در مقایسه با تشکل های کوچکتر بدلیل امکاناتی که در ارتباط گیری با اقشار مختلف دارند از توانایی بیشتری برای بهره گیری از این شرایط برخوردارند.

تلاش ـ شما هم بدنیست طنز دیگری از زبان همان اصلاح طلبان را که حتما پیشترها شنیده اید، به خاطر آورید: « در ایران مشکل آزادی بیان نیست، بلکه آزادی بعد از بیان است.»
و اما از طنز گذشته، در یک بحث جدی البته ادعای غیر مستند و در حال حاضرغیرقابل اثبات راجع به خود و این و آن چندان درخور تکیه و ادامه نیست و قضاوت در بارة آنها را باید به خوانندگان واگذار نمود؛ مثلاً قضاوت در باره این گفته شما که «یک جریان عمده اجتماعی و رو به فزونی و عمدتاً در میان تحصیل کردگان، مدیران، روشنفکران و هنرمندان و خلاصه نخبگان فکری در ایران وجود دارد که خواهان جمهوری پارلمانی است» و «اتحاد ـ سیاسی ـ جمهوری خواهان ایران» ـ یا اجا به قول شما ـ در خارج تشکیل شده است که این افراد و نیروها را جمع و جور کند، آن هم بدون هر گونه نشانه های قابل اعتمادی مبنی بر اینکه آیا این «نیروی عمده اجتماعی» نیز در تشخیص اولویت سیاسی و مبارزاتی امروز ایران ـ جمهوریخواهی ـ با اتحاد جمهوریخواهان موافق بوده و آماده است، خود را زیر این بیرق افراشته توسط شما سازمان دهند. و اینکه آیا چنین نیروئی ـ چنانچه سازمانیافته و متشکل باشد ـ بنا بر توصیه شما و به اعتبار روحیه انقلابی مسافران در درون تاکسی ها و عمل پراگماتیستی آنها در شرکت در انتخاباتی که هر نیروی مستقلی از آن از پیش بیرون می ماند، می تواند آسوده خاطر وارد مبارزه علنی با جمهوری اسلامی و بر علیه ساختار سیاسی و نظم قانونی و بی نظمی امنیتی آن شود. در باره بزرگی و توانمندی اتحاد جمهوریخواهان در دستیابی به اقشار و طبقات مختلف در داخل، تنها چیزی که می توان بدان استناد نمود، تظاهرات، جلسات تشکیل شده، و به ویژه اکسیونهای جمع آوری امضا توسط شماست که به خاطر ندارم مرز آن از 1200 نفرـ در مجموع داخل و خارج از کشور ـ بالاتر رفته باشد. نتایج تمام تلاش های اتحاد جمهوریخواهان در مورد بسیج برای شرکت در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی ـ منهای نیروی ایرانیان وابسته به نظام در خارج ـ موجود و مستند است، اما در آنها هیچ نشانه ای از موفقیت و حمایت گسترده از رهنمودهای سیاسی شما به چشم نمی خورد.
حال پرسشی که در اینجا به طور جدی پیش می آید این است که اگر آن مجموعه نخبگان و سرآمدان «جمهوریخواهی» که شما برشمردید، شرایط را برای فعالیت علنی مناسب دیده و قوانینی را که سه دهه است علیرغم تلاشهای متعدد قانونی با پشتوانه20 میلیون و 14 میلیون رأی کوچکترین ـ به قول شما ـ تکانی نخورده ـ قوانینی که همواره توجیه گر زندان و شکنجه و قتل همانها که مبارزه علنی کرده اند، بوده است ـ را مزاحم خود نمی بینند، چرا باید مثلاً از رهبری و پیوستن به حزب مشارکت و صفوف باقی مانده اصلاح طلبان در حکومت که هم حزبشان از اتحاد شما بزرگتر است و و هم از انسجام و یکدستی برخوردارند، صرف نظر کرده و شما را انتخاب نمایند؟ فراموش نکنید؛ سکولار بودن وقتی می تواند مورد تکیه و خط تفکیک باشد که در برابر جمهوری اسلامی و قوانین آن به صورت یک جریان سیاسی بروز سیاسی یافته و الویت مبارزه را نیز فشار برای عرفی کردن همه مناسبات و ساختارهای سیاسی، فرهنگی، حقوقی، اقتصادی و از جمله تغییر قوانین دینی ـ مخالفت با حضور دین در حکومت و نه جمهوریخواهی ـ در دستور کار خود داشته باشد! آیا فکر می کنید، چنین جریانی بدون مزاحمت می تواند به تبلیغ در میان مردم بپردازد؟

فتاپور ـ هر چند شکل طرح این سوال شما بیشتر بیک پلمیک سیاسی شباهت دارد تا یک مصاحبه یا یک بحث سیاسی ولی من به مضمون مباحث طرح شده توسط شما میپردازم.
من هم با شما هم نظرم که در شرایط کنونی نمیتوان اظهار نظر دقیقی در رابطه با حد نفوذ جریانهای اپوزیسیون ارائه داد. ما از شرکت در انتخابات که میتواند محکی در این رابطه باشد محرومیم و امکانات نظرخواهی نیز محدود و غیرقابل استناد است. به همین دلیل من در هیچیک از اظهار نظرهای خود از حد توان و نفوذ نیروها ارزیابی ارائه نداده ام ولی در صحبت و نوشته های خود دو حکم مطرح کردم که گویا مورد اعتراض شماست. اول آنکه معتقدان به رژیم اسلامی در جامعه تضعیف شده اند و بخش وسیعتری از نیروها به این نتیجه رسیده اند که رژیم اسلامی نمیتواند منافع آنان را تامین کند. طبیعتا نیروهایی که رژیم اسلامی را نفی و یک رژیم سکولار را تایید میکنند، همگی خواهان یک جمهوری دمکرات سکولار نیستند. برخی از آنان با مقایسه مابین رژیم اسلامی و رژیم پیشین خواهان رژیم پادشاهی هستند، برخی از آنان تصور میکنند یک حکومت مقتدر غربگرا مناسب ترین گزینه برای ایران است. ولی بخش مهمی از این نیروها منافع خود را در استقرار یک جمهوری سکولار میدانند. ثانیا من بر این تاکید کردم که رشد این تمایل عمدتا در درون اقشار مدرن و تحصیل کردگان جامعه رخ داده و نه سایر اقشار و هم اکنون تمایل فوق بیک تمایل جدی در جامعه بدل گردیده. اگر شما این ارزیابی را باین دلیل نمی پسندید که تصور میکنید تاکید بر رشد تمایلات جمهوریخواهی، مقایسه مابین این تمایلات و تمایلات مشروطه سلطنتی را پدید میاورد، من در این رابطه صحبت نکردم هر چند من در نوشته های خود کوشیده ام که در حدی که میتوانستم از امکانات و توانایی نیروهای مختلف در ارتباط گیری با اقشار اجتماعی ارزیابی ارائه دهم ولی به ارایه ارزیابی از حد نفوذ این نیروها که میتواند بر اثر تحولات سیاسی تغییر کند نپرداخته ام و کلا این بحث را نه مفید و نه ضرور میشناسم. فکر میکنم کسانی که با مسائل ایران در تماس باشند، رشد تمایلات جمهوریخواهی بالاخص در اقشار مدرن جامعه و تبدیل این تمایل بیک تمایل نیرومند در درون این اقشار را غیرواقع بینانه ارزیابی نخواهند کرد.
ولی شما در ادامه صحبتتان احکامی را به اتحاد جمهوریخواهان نسبت داده و سپس آنرا رد میکنید که غیرواقعیست. اتحاد جمهوریخواهان هیچگاه مدعی این نگردیده که امروز رهبری مجموعه جمهوریخواهان کشور را در دست دارد و یا آنها را نمایندگی میکند. این تشکل بخشی از کادرهای جمهوریخواه با گرایش های متفاوت را متشکل نموده و بعنوان یک نیروی جمهوریخواه در راستای اتحاد همه نیروهای جمهوریخواه و متشکل شدن جمهوریخواهان کشور و تقویت توان تاثیرگذاری آنان بر روند های سیاسی کشور میکوشد. با توجه به آنکه کادرهای متشکل در اتحاد جمهوریخواهان کادرهایی هستند شناخته شده، در نتیجه از حد توان سیاسی و امکانات ارتباط گیری و در نتیجه پتانسیل این نیرو برای موثر بودن در جهت اهداف ذکر شده میتوان ارزیابی داشت
شما از اینکه من و یا جمهوریخواهان معتقدند درایران امکان فعالیت علنی برای آنان وجود دارد صحبت کرده و بر این اساس یکسری احکام صادر کرده اید مثلا اینکه چرا جمهوریخواهان سکولار ایران نباید به حزب مشارکت که خواهان یک مشروطه اسلامی است بپیوندند. یا بعبارت دیگر چرا نباید کسانی که از اساس با حکومت ایدئولوژیک مخالفند به حزبی که استقرار نوعی از رژیم اسلامی (مشروطه) را هدف قرار میدهد بپیوندند. این حکم شما نیز متاسفانه غیر واقعیست

. متاسفانه امروز در ایران امکان فعالیت علنی متشکل نه فقط برای اتحاد جمهوریخواهان بلکه برای هیچیک از سازمانهای سیاسی سکولار ایران وجود ندارد و ارگانهای اطلاعاتی امنیتی رژیم در این زمینه بسیار حساسند. ولی این حکم شما برای من این سوال را پدید آورد که شما از کدام اظهار نظر من و یا سایر مسئولین جمهوریخواه به ارایه چنین حکمی رسیده اید. من در صحبت خود از ضرورت مبارزه برای بوجود آوردن شرایطی که نیروهای سکولار بتوانند فعالیت علنی داشته باشند صحبت کردم که معنای آن اینست که امروز چنین شرایطی وجود ندارد و این جمله من نمیتواند به این نتیجه گیری شما منجر شود. همچنین من در صحبت های خود از تغییراتی که در فضای سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای اخیر پدید آمده صحبت کردم و بنظر میرسد این صحبت من مورد پذیرش شما نبوده و به احکامی که ذکر کردید منجر شده. این اولین بار نیست که من مشاهده میکنم توجه دادن به تغییراتی که در شرایط جامعه پدید آمده با احساسات منفی برخی از نیروها مواجه میشود. بهمین دلیل کمی بیشتر راجع به این تغییرات صحبت میکنم.
ما میتوانیم فجایعی را که رژیم اسلامی در ایران انجام داده و میدهد برشمریم و بحث را خاتمه دهیم ولی اگر هدف بحث ما راه یابی برای تاثیر گذاری بر مبارزات واقعی مردم و ارتباط گیری با اقشار اجتماعی کشور است، در آنصورت مجبوریم بحث را ارتقا داده و روانشناسی اقشار مختلف، اشکال مبارزه مردم، تغییراتی که در جامعه رخ داده و ... را بررسی کنیم تا بتوانیم به راهکارهایی برای تاثیرگذاری بر شرایط دست یابیم و تمام پیچیدگی مبارزه سیاسی اینجاست. وگرنه ذکر مخالفت ما با رژیم اسلامی و یا طرح خواست متحد شدن نیروهایی که سمت گیری واحدی دارند، دشوار نیست و بتنهایی قادر بتاثیر گذاری در روند های جاری جامعه نخواهد بود. در این تغییرات رژیم یکی از عوامل و در بسیاری از موارد عامل غیر تعیین کننده است و این تصور که ذکر تغییری مثبت در جامعه امتیازی به سیاست های رژیم است نادرست است.
جامعه ایران در عمق خود در سی سال اخیر دگرگون شده است. هر چند سیاست های رژیم اسلامی مانع از آن گردید که ما بتوانیم با تحولاتی که در جهان رخ میدهد همراه بوده و جایگاه شایسته خود را کسب نماییم ولی این سیاست ها نمیتوانست و نمیتواند در دنیای امروز کشوری مثل ایران را از همه تحولات و دگرگونی هایی که در سی سال اخیر رخ داده بطور کامل برکنار نگهدارد. جامعه ایران امروز یک جامعه پیچیده است که اقشار و طبقات در مقایسه با سالهای قبل از انقلاب تا حد زیادی شکل گرفته اند. ما امروز راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که در برخی موارد در روستاهای آن آنتن ماهواره وجود دارد، ما راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که تعداد دانشجویان آن 8 برابر آندوران است، ما راجع به جامعه ای صحبت میکنیم که بیش از نیمی از دانشجویان آن دخترند و هیچ نیرویی نخواهد توانست این تعداد زنانی را که فارغ التحصیل شده یا خواهند شد از حیات اجتماعی بیرون براند. اقشار مدرن امروز در جامعه ما محدود به شمال شهر چند شهر بزرگ نیستند. آنها گسترش یافته اند و از منافع خود دفاع میکنند. من بهمین مختصر اکتفا میکنم و فکر میکنم صحبت در رابطه با تغییرات پایه ای که در درون جامعه شکل گرفته، نیازمند بحث یا مباحثی مستقل با شرکت متخصصین و محققین است.
در وجه دیگر ما متعلق به نسلی هستیم که شکست را تجربه کرده است. اقشار مدرن نسل ما دورانی را تجربه کردند که رژیم اسلامی از حمایت وسیع توده ای برخوردار بود و باتکا این حمایت قادر بود خواسته های خود را با هزینه ای قابل تحمل اجرا نماید. ما متعلق به نسلی هستیم که دانشگاههای آن بسته شده، صد ها دانشجو و استاد آن تصفیه شدند، بدون آنکه اعتراض جدی در جامعه برانگیخته شود. ما متعلق به نسلی هستیم که صد ها معلم و کارمند برکنارشدند و بی پناهی را تجربه کردند. ما متعلق به نسلی هستیم که برخی از برجسته ترین شخصیت های جامعه را به تلویزیون آوردند تا علیه معتقداتشان سخن گویند واین وحشی گری اعتراضی را در جامعه برنیانگیخت. ما قدر قدرتی رژیم اسلامی را دیده ایم و این بر روانشناسی نسل ما تاثیر گذاشت. از دهه 70 ببعد بتدریج نسل دیگری پا بعرصه فعالیت های اجتماعی نهاد. نسلی که با چنین تجربیات تلخی مستقیما مواجه نشده بود و در شرایطی به حیات اجتماعی پا نهاد که رژیم اسلامی بخش بزرگی از پایه های توده ای خود را از دست داده بود. ورود این نسل بحیات اجتماعی روانشناسی دیگری را در جامعه ما شکل داد. جوانهایی که شهامت داشتند از منافع خود دفاع کنند، فضای جامعه را دگرگون کردند. اینکه امروز مردم آزادانه از رژیم انتقاد میکنند یک تحول فرعی و درجه دوم نیست. میتوان چند صد نفر را بزندان انداخت و کشت ولی نمیتوان با دهها هزار نفر چنین برخورد نمود. پسر من که اساسا با این بحث ها نا آشناست سال گذشته بدلیل تحصیلی چند ماهی در سوریه بود و از آنجا به ایران رفت. او که تمام روابطش در سوریه با دانشجویان و روشنفکران این کشور بود میگفت در تمام چند ماه حتی یکبار ندید که در محافل خصوصی، کسی از حکومت انتقاد کند. اگر هم بحث سیاسی مطرح میشد، مضون آن انتقاد از آمریکا و اسراییل و در مواردی تمجید از احمدی نژاد بود و اگر کسی هم در زمینه های معمولی اجتماعی سخن انتقاد آمیزی میگفت دیگران میگفتند فلانی مواظب باش که دیوار موش دارد. او میگفت وقتی از آنجا به ایران رفت، همان روز اول در ماشین مسافر کشی که سوار شده بود راننده حرفهایی زد که او از حیرت و تفاوت این دو جامعه دهانش باز مانده بود. این تحول نه تنها ربطی به رژیم اسلامی ندارد بلکه بر خلاف تمایل رهبران رژیم شکل گرفته. اینکه مردم جرات آن را یافته اند که علنا انتقاداتشان را با تند ترین کلمات از رژیم بیان کنند، اینکه مردم جرات یافته اند در مواردی علنا از حکومت غیردینی دفاع کنند چه ربطی به فعالیت آزاد سازمانهای سیاسی دارد
از سوی دیگر اشکال مبارزاتی که در سالهای اخیر مورد حمایت مردم قرار گرفته به نظر من حاکی از آنست که مردم در شکل توده ای در مبارزاتی شرکت میکنند که هزینه سنگین نداشته و نتایج ملموسی در بهبود زندگی آنها را هدف قرار دهد و یا بعبارت دیگر در مبارزات عملی آنها، پراگماتیسم نقش مهمی ایفا میکند. مردم برای آنکه به مبارزات پرهزینه روی آورند باید امید و اعتماد داشته باشند که این مبارزه میتواند به نتیجه برسد و شرایط زندگی آنان را بهبود بخشد. امروز در کشور ما نیرویی که در مبارزه عملی خود چنین امید واعتمادی را شکل داده باشد، غایب است و تمام بحث های ما چگونگی شکل گیری این نیروست. البته این شرایط میتواند بسرعت تغییر کند و حتی برای مثال در اعتراضات سال گذشته در آذربایجان و تا حدی در خوزستان نمونه هایی که با این روانشناسی انطباق ندارد، دیده میشد ولی این موارد هنوز محدود است و روانشناسی عمومی حاکم بر مبارزات را تشکیل نمیدهد.
من در صحبت خود بر این دو وجه و بر شکل گیری صدها سازمان غیردولتی که هر یک در زمینه معینی علنا فعالیت میکند بعنوان عواملی که میتوان در ارتباط گیری با نیروهای اجتماعی به آنان تکیه کرد صحبت کردم.
برای آنکه کلی صحبت نکرده باشم وضعیت دانشگاه و دانشجویان را که بدلیل اطلاعات و سوابق فعالیتم در این عرصه همواره تعقیب کرده ام بعنوان مثال ذکر میکنم. در دانشگاههای ما امروز تشکل های دانشجویی تحت فشارند، دهها تن از زبده ترین استادان بدلیل آنکه با نیروی حاکم همفکر نبودند در همین یکسال گذشته تصفیه شدند، دانشجویان فعال مداوم برای بازجویی احضار میشوند و یا بازداشت میشوند و خطر اخراج یا ممانعت از ادامه تحصیل همه آنها را تهدید میکند. به این فهرست میتوان دهها مورد دیگر نیز از فشارها و تضییقات را افزود ولی برای تاثیر گذاری در دانشگاهها نمیتوان بحث را این جا خاتمه داد. در همین دانشگاهها با وجود همه فشارهایی که وجود دارد، دانشجویان امروز از طریق صد ها وبلاگ با هم در رابطه اند. در برخی از این وبلاگ ها صریحا از حکومت انتقاد میشود. هستند وبلاگ هایی که از مارکسیسم و لنینیسم دفاع میکنند. دستگیری چند وبلاگ نویس جوان و برنامه تبلیغاتی که رژیم برای ایجاد وحشت در دیگران براه انداخت بدلیل گستردگی وبلاگ ها با شکست مطلق مواجه شد. ما همه فضای حاکم بر دانشگاهها را در سالهای دهه 60 بخاطر داریم. در آنروزها انجمن های اسلامی (دفتر تحکیم وحدت) که آنزمان بازوی سرکوب رژیم بودند، در دانشگاهها حکومت میکردند. بکوچکترین بهانه ای دانشجویان را احضار، توبیخ و یا اخراج میکردند. میکوشیدند دانشگاهها را به چیزی شبیه یک زندان و یا سربازخانه بدل سازند. امروز بسیجی ها در دانشگاه فاقد قدرت آنروزند و حتی مواردی بوده که برای آنکه نفرت دانشجویان را از خود تعدیل کنند کوشیده اند از خود چهره ای معتدل ارایه دهند. امروز در دانشگاهها دهها محفل هنری و ادبی وجود دارد. تشکل های دانشجویی با وجود همه محدودیت ها و فشار ها به حیات و فعالیت خود ادامه میدهند. کسی که بخواهد در دانشگاه فعالیت کند نمیتواند تغییر فضای دانشگاه را نبیند و تاثیر گذار باشد. هر چند امروز در حکومت و یا در ریاست دانشگاهها کم نیستند کسانی که رویای آنروزها را در سردارند و آرزو میکنند که میتوانستند شرایط دهه 60 را مجددا حاکم سازند، ولی تحولات در جامعه همیشه آنگونه که حکومتگران میخواهند رقم نمیخورد و آنها با دانشجویانی مواجه اند که مقاومت میکنند و آنها قدرت آنرا ندارند که این مقاومت را درهم بشکنند.
در عین حال تحولات همواره در یک راستا و آنگونه که ما مثبت میدانیم سیر نمیکند. در دانشگاهها در سالهای اخیر اعتراضات با مضامین مستقیم سیاسی بدانگونه که در 18 تیر شاهد آن بودیم کمتر دیده شده و از حمایت بخش محدودتری از دانشجویان برخوردار است. شاید اعتراض دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به حضور احمدی نژاد نشانه ای از پایان این دوره باشد ولی هنوز به نظر من چنین نتیجه گیری زود است. دانشجویان عمدتا به محدودیت هایی که در رابطه با آزادیهای فردی و اجتماعی صورت میگیرد حساسند و دفاع از آزادیهای سیاسی مورد توجه طیف محدودتری از آنانست
طبیعتا هدف بحث ما صرفا تحلیل شرایط نیست و ما در عرصه سیاست این بحث را برای یافتن راهکارهایی جهت تاثیرگذاری بر شرایط پیگیری میکنیم. با توجه به آنچه گفته شد من تصور میکنم درست آنست که در دانشگاههای کشور راستاهای زیر مورد توجه قرار گیرد
دفاع از تشکل های دانشجویی در برابر فشارهایی که به آنها وارد میشود. یافتن راههایی برای جلوگیری از انشقاق در این تشکل ها و بکارگیری اشکالی از فعالیت که ظرفیت پذیرش اختلافات را در درون یک تشکل دارا باشد
کوشش برای تاسیس یک سازمان نمایندگان دانشجویان یا به بیان تحکیم وحدتی ها پارلمان دانشجویی. سازمانی که قادر باشد از حمایت مجموعه دانشجویان برخوردار باشد و در برابر فشارهای رژیم به حقوق دانشجویان ایستادگی نماید
یافتن راههایی که ارتباط آزادیهای سیاسی و آزادیهای فردی اجتماعی را توضیح دهد
توضیح نادرست بودن نظر بخشی از نیروهای اصلاح طلب مبنی بر تصفیه انجمن های اسلامی از کسانی که انگیزه های اسلامی محرک حرکت آنان نیست و تلاش آنان برای تبدیل سازمانهای دانشجویی بسازمانهای ایدیولوژیک (در این رابطه میتوان بمقاله ای که من در پاسخ به آقای جلایی پور نوشته ام مراجعه کرد)
علت طرح این مثال از دانشگاهها که طولانی هم شد این بود که اگر ما بحثمان را در قسمت اول خاتمه دهیم چگونه میتوانیم از فضای دانشگاهها تصویر ارایه دهیم و براهکار عملی دست یابیم. اگر ما نخواهیم تغییرات در جامعه را مورد توجه قرار دهیم با این بیم که بر شمردن تغییرات ممکن است بمعنای امتیازی برای رژیم باشد و یا بدتر از آن از بیم اینکه چنین تحلیل هایی اشکال مختلف مبارزه را مطرح ساخته و سیاست سرنگونی مستقیم رژیم را زیر سوال میبرد، این مباحث را سد کنیم، تنها میتوانیم به افشاگری رژیم ویا اعتراض بسرکوبها بسنده کنیم که البته این خود به نظر من کاریست با ارزش و ضرور تا آنجا که بعنوان تنها فعالیت سیاسی مطرح نبوده و مجریان آن دیگران را مورد شماتت قرار ندهند.
تاثیر گذاری بر اقشار اجتماعی نیازمند وارد شدن در این مباحث مشخص است که طبیعتا در مباحثه نیروهای سیاسی با یکدیگر میتواند دقیق شود.

تلاش ـ در باره نتیجه گیری احیاناً نادرست من در باره این که شما شرایط داخل کشور را برای فعالیت علنی نیروهای سیاسی مناسب ارزیابی می کنید، امیدوارم خوانندگان ما حوصله دوباره خوانی پاسخها را بی یابند. اما باید در اینجا در درجه نخست ذکر کنم که بحثها و پرسشهای من بر مبنای سخنان شما در مورد اتحاد جمهوریخواهان و امر جمهوریخواهی است و نه بر اساس قضاوت مستقل و نظرات شخصی ام در باره این جریان. نکته دوم اینکه؛ بدیهی است دفاع از شکل نظام جمهوری و تبلیغ در بارة امتیازات آن حق شماست. این امر بهیچ روی نمی تواند ناپسند نه من و نه دیگری قرار گیرد، اما آنچه جای اعتراض در این گفتگو باقی می گذارد، پرداختن به همه اینها از سوی شما نه بر بستر یک بحث استدلالی نظری و تجربی در باره مضمون برتر جمهوری مورد نظرتان بلکه ـ همانگونه که ذکر شد ـ برپایه ادعاهائی غیر مستند و غیر قابل اثبات و بعضا به نوعی آلوده به تبختر که گاه بصورت عبور از مرزهای ملاحظه و احترام به نیروها و گرایشهای دیگر در سخنان شما بازتاب می یابد. در این صورت ـ اگر اجازه داشته باشم، بگویم ـ این وظیفه من به عنوان پرسشگر و فراهم آورنده زمینه این گفتگو، است که حتا پوشیده ترین این موارد را نیز گوشزد کنم. چه، من فرض را بر هوشیاری و دقت نظر خوانندگان و مخاطبین خود نسبت به همه فراز و فرودهای پنهان و آشکار این گفتگوها می گذارم. به عنوان نمونه این عبارت مورد تأکیدتان که « رشد این تمایل (جمهوریخواهی) عمدتاً در درون اقشار مدرن، تحصیل کردگان جامعه رخ داده و نه سایر اقشار» نه تنها فعلاً قابل اندازه گیری و قابل اثبات نیست، بلکه خالی از تواضع ضرور و لازمة هر عدم اطمینانی است. از اینها گذشته در این عبارت اگر منظور شما این باشد که نخبگی، تحصیل کرده بودن، یا آنگونه که قبلاً نیز بیان کردید؛ نویسنده و شاعر و... بودن طرفداران شکل نظام جمهوری، بخودی خود به جمهوریخواهی یا شکل نظام جمهوری اعتبار و مضمون و محتوائی ممتاز و مدرن می بخشد، خوب باید فرض را بر فراست کافی و حضور ذهن خوانندگان و مخاطبین خود بگذاریم که حتا اگر مدرسه نرفته و دانشگاه ندیده باشند، اما تجربه آموخته اند و تجربه انقلاب اسلامی را پیش چشم دارند که در آن تقریباً اکثریت مطلق همان نخبگان، تحصیل کردگان، شعرا و...مورد نظر شما شرکت فعال داشته و در همکاری و همرأئی آنها بود که مدافعان عقب مانده ترین مطالبات اجتماعی بر مسند قدرت نشستند. حال آنکه در همان زمان سرآمدان بسیار اندکی بودند که تحت تأثیر جریان عمومی قرار نگرفته و به این انقلاب علیرغم عظیم بودن و همه گیر شدنش به دیده تردید و بعضاً رد می نگریستند. شاید درست باشد که من در اینجا از شما سئوال کنم به عنوان مثال آیا می توان دکتر جواد طباطبائی را که به گفته خودش (تلاش 11) از «پیادروها» ی تبریز و تهران انقلاب و سودازدگانی را که در وسط خیابانها مشغول تظاهرات بودند، از نظر می گذرانده، در این عدم همراهی وی با نخبگان و تحصیل کردگان انقلابی، عامی تلقی نمود؟ یا این که آیا حضور افرادی با تحصیلات با مدارج فوق عالی ـ مثلاً لاریجانی که اگر اشتباه نکنم دارای دکترای فیزیک اتمی است ـ در حکومت کنونی و یا حاشیه آن را ـ که تعدادشان اندک هم نیست ـ می توان دلیلی بر مدرن بودن این حکومت دانست؟ بدیهی است که پاسختان به هردو پرسش منفی است. بنابراین همانگونه که عمل شگفت آور اکثریت مطلق روشنفکران، نویسندگان و تحصیل کردگان در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی در آن مقطع را نمی توان دلیلی بر «مدرن بودن» انقلاب تلقی کرد، امروز هم باید از مطلق نگری در درستی گزینش عمومی یک قشر اجتماعی خاص ـ اگر چنین چیزی اصلاً صحت داشته باشد ـ پرهیز نمود.

و اما آنچه به بحث اولیه و اصلی ما مربوط می شود؛ یعنی چرائی عدم توانائی گردآوردن و متحد کردن همه جمهوریخواهان دمکرات و سکولار حول این شعار توسط اتحاد جمهوریخواهان ایران و چالشهای سه گانه ای که این جریان از همان آغاز با آن مواجه شده است، آیا فکر نمی کنید، بعضاً این شما هستید که تغییرات جامعه ایرانی در این 30 سال را ـ که آنها را در پاسخ قبلی خود بسیار دقیق و گویا برشمردید ـ به حساب حکومت اسلامی می گذارید. چنین برداشتی از نوع برخورد شما هنگامی تشدید می شود که در مقاطعی عمل سیاسی اتان نیز با آن خوانائی پیدا می کند، مثلاً رهنمود سیاسی و تبلیغ برای شرکت در انتخابات رژیم اسلامی یا دفاع از یک جناح حکومت در مقابل جناح دیگر. یکی از بزرگترین ایرادات جمهوریخواهان لائیک به اتحاد جمهوریخواهان همین نوع مواضع و سیاست ها در برابر جمهوری اسلامی و جناح های مختلف آنست. آیا چالش سوم در برابر اتحاد جمهوریخواهان به دلیل ناروشنی سیاست و عدم استقلال از حکومت اسلامی نیست؟

فتاپور ـ در رابطه با ارزیابی من از نیروها من در پاسخ به سوال قبل توضیح دادم. در شرایط کنونی هر چند ما از امکانات آمارگیری های علمی بی بهره ایم و نمیتوانیم ارزیابی های دقیقی از تعادل نیرو و تغییرات داشته باشیم ولی امکاناتمان برای ارزیابی صفر نیست. مثلا بررسی در صد شرکت کنندگان در انتخابات در حوزه های مختلف و چگونگی رای شرکت کنندگان به کاندیداها در هر حوزه، نفوذ تشکل های غیر دولتی و تشکل های سنتی در مناطق و محله های مختلف، در مورد دانشجویان بررسی نوشته های وبلاگ ها و اظهارنظر هایی که در این وبلاگ ها مطرح میشود از جمله عواملی است که میتواند بما کمک کند. فکر میکنم اثبات رشد تمایلات سکولار و در بحث ما جمهوریخواه در میان اقشار مدرن و نخبگان جامعه زیاد دشوار نباشد. البته من در اینجا برخلاف برداشت شما قصدم ذکر یک امتیاز نیست چون تصور میکنم عدم توانایی نیروهای سکولار در معرفی گفتمان خود به اقشار دیگر جامعه یک نقطه ضعف است. اینکه احمدی نژاد موفق میشود با انگشت گذاشتن بر تضادهای اجتماعی و با بهره گیری از نظر منفی نسبت به رفسنجانی، بخش وسیعی از مردم را به حمایت از خود بکشاند بخشا نشانه ای از عدم توانایی ما در ارتباط گیری با این اقشار جامعه است.
ولی در رابطه با سوال شما، بررسی نحوه برخورد با تمایزات سیاسی نیازمند یک بحث مستقل است و من در اینجا تنها مختصرا به تمایز نحوه برخورد با انتخابات میپردازم و میتوانیم بحث مشروح در این رابطه را در یک صحبت مستقل پیش بریم. اتحاد جمهوریخواهان پس از تاسیس در سال 2004 سیاست عدم شرکت در انتخابات مجلس هفتم را اتخاذ نمود. در انتخابات ریاست جمهور از سیاست معرفی یک کاندید مستقل توسط اپوزیسیون دفاع نمود و در انتخابات اخیر شوراها بر نقش و اهمیت شوراها و اهمیت این انتخابات و شرایط غیر دمکراتیک حاکم بر این انتخابات تاکید نمود و از دعوت مردم به شرکت یا عدم شرکت در انتخابات خودداری کرد. ولی نکته مورد نظر شما در مورد تمایزات نظری نیروها در برخورد با انتخابات واقعی است.
از نظر من چگونگی برخورد با انتخابات یک تصمیم تاکتیکی است و در هر مورد معین باید تصمیم گرفت که شرکت یا عدم شرکت در انتخابات تا چه حد میتواند در زندگی مردم و در بسیج نیرو برای تحولات دمکراتیک تاثیر گذار باشد یا بعبارت دیگر نحوه برخورد با انتخابات تصمیمی است مشخص که با توجه به ارزیابی از شرایط مشخص میتوان در رابطه با آن تصمیم گرفت.
بخشی از نیروهای اپوزیسیون این متد برخورد را تایید نمیکنند و معتقدند از آنجا که انتخابات در ایران غیردمکراتیک است، شرکت در انتخابات مشروعیت بخشیدن و تایید چنین انتخاباتی است و سیاست تحریم انتخابات را تجویز میکنند.
کسانی که چگونگی برخورد با انتخابات را مساله ای مشخص میدانند، میتوانند ارزیابی متفاوتی از شرایط داشته وتصمیم های متفاوتی را توصیه کنند. ولی بحث مابین این گروه و گروه دوم از پیش تعیین شده است. سوال شما هم به نظر میرسد نه تصمیم گیری در رابطه با این یا آن انتخاب بلکه این دو نحوه برخورد را شامل میشود.
همه ما مخالف رژیم هستیم. همه ما انتخابات کنونی را غیر دمکراتیک دانسته و نفی میکنیم. بحث بر سر اینست که در شرایطی که بخش بزرگی از مردم بر این نظرند که نتایج این انتخابات در زندگی آنها تاثیر میگذارد، چگونه میتوان برای آگاهی دادن به مردم و بسیج نیرو برای تغییر شرایط عمل کرد. سالهاست که بخش بزرگی از اپوزیسیون تاکتیک تحریم انتخابات را بکار میگیرد و نتیجه عملی آن در راستای نفی یا بی اعتبار کردن انتخابات موفقیت آمیز نبوده.
اگر بپذیریم که مبارزه علیه رژیم در شرایط امروز تنها به تبلیغ علیه رژیم و مقابله مستقیم با ان خلاصه نمیشود و به ضرورت شرکت در مبارزات مشخص برای خواست های معین معتقد باشیم، در صورتیکه متد عدم شرکت در انتخابات بدلیل غیردمکراتیک بودن آنرا گسترش دهیم در عرصه های مختلف ما با پدیده هایی مواجهیم که مورد تایید ما نیستند و کنارکشیدن و یا نفی آنها ساده ترین راه و بی نتیجه ترین راه در برخورد با آنهاست. مثالی میزنم. شوراهای اسلامی از نظر ما نمیتواند ارگان توده ای و نماینده کارگران باشد. اساسا پسوند اسلامی بدنبال نام یک ارگان توده ای نشانه اعتقاد به تمایز و تبعیض مابین مسلمانان و غیر مسلمانان است و این با ماهیت وجودی یک سازمان توده ای در تعارض است. ما از شکل گیری سندیکاهای مستقل کارگری دفاع میکنیم. ولی در شرایط امروز که نیروی کافی برای وادار کردن رژیم به پذیرش سندیکاها وجود ندارد و در بسیاری از کارخانه ها همین شوراهای اسلامی تنها امکان تشکل کارگران و دفاع از منافع آنانست، نمیتوان هم به متشکل کردن کارگران معتقد بود و هم خود را از استفاده از این امکان موجود محروم کرد. انجمن های اسلامی در دانشگاهها روزی عامل سرکوب دانشجویان بودند و امروز بدون آنکه اساسنامه و مرامنامه شان تغییر کرده باشد به ارگانهای سیاسی دانشجویان خواستار تغییر بدل شده اند. آیا بسود مبارزه دمکراسی است که این تشکل را همواره و در همه زمانها بدلیل آن پیشینه و بدلیل مرامنامه و اساسنامه غیر دمکراتیکشان بطور کامل نفی کرد. آیا این روش برخورد در گسترش مبارزات دانشجویی موثرتر بود.
عدم شرکت در انتخابات در زمانیکه ما قادر نیستیم نیروی توده ای برای نفی آن و یا اعمال فشار برای باز شدن فضا و انتخابات آزاد بسیج کنیم، نمیتواند بعنوان تنها روش برخورد با انتخابات مورد تاکید قرار گیرد. چنین نحوه برخورد و در گیر نشدن با بررسی شرایط معِین نمیتواند به اتخاذ تاکتیکی که بتواند در حد معینی بر فضای سیاسی تاثیر گذار باشد، منجر شود.

تلاش ـ بحث من با شما در اینجا بر سر شرکت در انتخابات یا حمایت از بخش هایی از جمهوری اسلامی نیست. موضوع بحث ما مربوط به این نکته می شود که بخشی از جمهوریخواهان، اتحاد بر سر «جمهوریخواهی» را معیار قرار نداده و امروز مسئله اساسی آنها ایستادن بر اصول دمکراسی و سکولاریسم است. امیدوارم در ادامه بحث بتوانیم مرزهای دقیق چنین جبهه ای را که بر خواست دمکراسی و عرفی گرائی قرار دارد در برخورد به جمهوری اسلامی و هر نگرش استبدادی دیگری روشنتر نمائیم. با سپاس از شما.