اتحاد جمهوريخواهان، نياز دمکراسی

 

.پاسخ گويی به نياز اتحاد و خواست نيروی اجتماعی ما نيازمند غلبه شجاعانه بر عاداتی است که محصول فعاليت در تشکل های کوچک و يا فعاليت انفرادی است.
همسويی سياسی مابين نيروهای جمهوريخواه حاصل است

اتحاد بدون پذيرش صداهای مختلف ناممکن است


پنجشنبه ۴ دی ١٣٨٢ – ٢۵ دسامبر ٢٠٠٣

تحولات سياسی نظری و الزامات مبارزه برای استقرار دمکراسی، همسويی و اتحاد نيروهای دمکرات کشور را به يک

 ضرورت مشخص بدل ساخته. شکل گيری اتحاد جمهوريخواهان ايران با هدف متحد کردن همه نيروهای جمهوريخواه دمکرات و لاييک کشور در تلاش برای پاسخگويي به اين ضرورت بود.
جامعه ايران آبستن تحولات مهمی است و سمت و سوی اين تحولات به وزن و توان نيروهای دمکرات کشور بستگی دارد. اعتقاد به ضرورت استقرار يک جمهوری دمکراتيک در سالهای اخير گسترش يافته و امروز به نيروِِیی تعيين کننده در تحولات اجتماعی جامعه بدل گرديده است. متاسفانه جمهوريخواهان دمکرات ايران با وجود وزن اجتماعی گسترده شان تا بامروز قادر نگرديده اند در تحولات سياسی نقشی متناسب با توان اجتماعيشان داشته باشند. تشکل اين نيرو و تقويت نقش آن در تحولات آينده جامعه به يک ضرورت سياسی بدل گرديده و اين هدف تنها از طريق همسويی و اتحاد گرايش های گوناگون درون اين نيرو ممکن خواهد شد. نيروی اجتماعی جمهوريخواهان در عمل اين ضرورت را احساس کرده و در اين راستا اعمال نيرو ميکند. انعکاس گسترده و استقبالی که از شکل گيری اتحاد جمهوريخواهان در داخل و خارج از کشور بعمل آمد نشانه آن بود که اين حرکت با خواست نيروی اجتماعی جمهوريخواهان منطبق است

همه نيروها و فعالين سياسی کشور نسبت به اين حرکت واکنش نشان دادند و از آن تاثير پذيرفتند. متاسفانه بخشی از کسانی که به اين نيروی اجتماعی تعلق دارند و در راستای استقرار يک جمهوری لاييک و دمکراتيک در ايران ميکوشند، با دلايل گوناگون به اين حرکت نپيوستند منجمله بخشی از دوستان ما با نقد ايده مرکزی اين حرکت مبنی بر تلاش برای اتحاد همه جمهوريخواهان دمکرات کشور، اين تلاش را غيرواقع بينانه و يا مضر ارزيابی نمودند.
در چند ماه گذشته تعدادی از دوستان با دفاع از ضرورت تشکل جداگانه نيروهای راديکال جمهوريخواه مصاحبه من با نشريه آرش را مورد نقد قرار دادند. مرکز همه انتقادات تاکيد بر تفاوت هايی است که در تحليل شرايط و اشکال مبارزه مابين جمهوريخواهان درقبال نيروهای حاکم و بالاخص اصلاح طلبان اسلامی وجود داشته و دارد و توضيح ناممکن بودن اتحاد بدليل چنين اختلافاتی است. بر مبنای اين انتقادات جمهوريخواهان نميتوانند و نبايد صف واحدی شکل دهند و درست آنست که شاخه راديکال جمهوريخواهان بطور مستقل متشکل شود.
نيروی گسترده جمهوريخواهان با تاريخ و سوابق سياسی فرهنگی متفاوت طبيعی است که در تحليل سياسی و روشهای مبارزه يکسان نيانديشند. توضيح تمايزات تاريخی نظری نيروهای چپ؛ ملی و دمکرات های مذهبی و تفاوت تحليل های سياسی تا آنجا که در خدمت راه جويی برای توضيح دشواريها و يافتن اشکال تشکل و همسويی اين نيروها باشد مثبت و مفيد است ولی آنجا که تکيه بر اين تمايزات در خمت ادامه پراکندگی در اشکال و شراُيط نوين باشد زيانبار است. سالهاست که همين استدلال ها مانع از فعاليت مشترک نيروها گرديده. برای روشن شدن تاثير منفی اين نحوه برخورد مفيد است که يکبار به مناسبات نيروهای سياسی در ده سال اخير نظر افکنيم.
امروز در خارج از کشور بيش از ده سازمان چپ فعاليت ميکنند. اگر سازمانها و گروههايی را که غير فعالند و گاهگاهی اطلاعيه ای صادر ميکنند را نيز در نظر گيريم اين شمار چندين برابر خواهد شد. همه آنها ميکوشند تمايزات خود را با ديگران توضيح داده و ضرورت وجود خود را مستدل سازند. تمايزاتی که همواره غير واقعی نيست. در ميان نيروهای با پيشينه جنبش ملی موقعيت بهتر از اين نيست. تا قبل از تلاشهای يکسال اخير در جهت متشکل شدن مليون، ما شاهد وجود چندين سازمان بوديم که با نام جبهه ملی ايران فعاليت ميکردند و با وجود آنکه در بسياری از موارد يافتن تمايز سياسی نظری مابين آنان دشوار بود حتی از فعاليت مشترک با يکديگر سر باز ميزدند. همين موقعيت در رابطه با بخش عمده شخصيت های سياسی جامعه حاکم بود. آيا تصور ميکنيم مرزبندی های اجتماعی سياسی در جامعه ما تا اين حد گسترده است و اين تعداد سازمانها و جريانهای چپ و ميانه بازتاب تمايزات واقعی جامعه ما هستند و اگر چنين نيست چه عوامل نظری تاريخی اين موقعيت را شکل داد و مهمتر از آن اين همه سال تداوم داد.
برای روشن شدن مطلب چند مثال ميزنم. سازمان فداييان اکثريت بيش از دهسال است که وجود تمايزات سياسی نظری را در درون خود پذيرفته است. اين روند در بخشی از سازمانهای ديگر نيز مثلا اتحاد فداييان عملی گرديده. نتيجه آنکه در سالهای اخير همواره بخشی از اعضا سازمان اتحاد فداييان که در درون اين سازمان در اقليت بوده اند به گرايش غالب در سازمان اکثريت نظر مثبت داشته اند و بالعکس. ولی اين دو سازمان تا بحال موفق نگرديده اند حتی يک اطلاعيه مشترک در رابطه با مسايل عمومی دمکراتيک صادر کنند. وجود درازمدت گرايشهای مشابه در اين دو سازمان هيچ معنايي جز اين ندارد که اين دو، در خارج از اراده مسئولين آن بيک نيروی اجتماعی تعلق دارند و اين نيرو ميبايد در يک حزب متشکل ميشد. ديدگاههای نظری مشابه؛ اهداف واحد و فرهنگ و تاريخ مشترک معنايِی جز اين ندارد که آنها از لحاظ نظری يک حزبند ولی دهسال است که از هر نوع اتحاد عمل سر باز زده اند. چگونه ميتوان پذيرفت دو گرايش سياسی معين بتوانند در درون يک حزب در يک دهه مبارزه مشترک را پيش برند ولی در خارج از سازمانشان حتی از عمل مشترک سر باز زنند. روابط شخصی و عاطفی بدون همسويی سياسی نميتواند برای يک دهه عملکرد داشته باشد. بقای اين سازمانها خود نافی تفکريست که دامنه اتحاد ها را محدود ميديد و مي بيند. تفکری که دامنه نظری اتحاد را تنگ تر از دامنه نظری نيروهای درون اين سازمانها ميداند، در عمل تئوريزه کننده جدايی نيروها و ادامه شرايط کنونی و حتی در بدترين حالت توجيه کننده نظری ضرورت جدايی نيروهای اين سازمانها از يکديگر است.
مثالی ديگر ميزنم. سازمان راه کارگر در کنگره خود با انتقاد از روشهای نادرست تشکيلاتی گذشته خواستار بازگشت کسانی شد که در سالهای قبل بدليل اختلافات نظری سياسی از اين سازمان جدا شده اند. حداشدگان از اين سازمان افراد مشخصی هستند که بخشی از آنان از فعالين و حتی مسئولين اصلی اتحاد جمهوريخواهانند. چگونه ميتوان کسانی را به عضويت يک سازمان دعوت کرد ولی اتحادعمل با همفکران آنان را رد کرد. دهها نمونه از اين قبيل را ميتوان در روابط سازمانها و گروهها در سالهای اخير ذکر کرد.
در اروپا ما شاهد وجود احزابی هستيم که اختلافات مابين فراکسيونهای آنان بمراتب گسترده تر و جديتر از اختلافاتيست که مابين سازمانها و افراد ذکر شده وجود دارد. در درون حزب سوسيال دمکرات سوئد در رابطه با پراهميت ترين تصميم سياسی اين دهه برای اين کشور يعنی پيوستن يه يورو سالهاست دو گروه بندی کاملا متفاوت شکل گرفته تا آنجا که حتی در رفراندوم اخير ميان وزرای کابينه نيز چنين اختلافی مطرح شد. حزب سوسيال دمکرات سوئد موفق نشد در اين زمينه يکپارچه عمل کند ولی اين حزب به حيات خود ادامه داد و هيچکس از اين شکاف ضرورت انشقاق در اين حزب را نتيجه گيری ننمود. سالهاست که در درون سوسيال دمکراتهای انگيس و آلمان فراکسيون چپ عليه برنامه های اقتصادی دولت و حزب مبارزه ميکنند و تمامی تلاش خود را برای تغيير برنامه دولت بکار ميبرند تا جايی که همين هفته گذشته بخشی از نمايندگان سوسيال دمکرات و سبز پارلمان حاضر نشدند به برنامه دولت رای دهند و اين برنامه با حمايت احزاب اپوزيسيون به تصويب رسيد. سه سال قبل در رابطه با شرکت در جنگ کوزوو نيروی غالب در حزب سبزها با اختلاف ناچيزی پيروز شد و اهميت اين اختلاف در آن بود که در صورت شکست رهبری حزب، اين حزب ميبايست از ائتلاف و حکومت کناره گيری مينمود و سياست و روشی اساسا متفاوت پيش ميگرفت. در همين کنگره مخالفين بسوی فيشر رهبر اين حزب کيسه حاوی رنگ قرمز پرتاب کردند.
وجود اختلافات سياسی نه تنها در يک اتحاد بلکه در يک حزب نيز امری پذيرفته شده است. متاسفانه همسويي های نظری سياسی که دوستان ما برای اتحاد نيروها ضرور ميدانند به مراتب از چارچوب اختلاف نظرهای درون احزاب اين کشورها تنگ تر است و يا بعبارت ديگر برای اتحاد و جبهه اتفاق نظری از نيروها طللب ميشود که چنين هم نظری را ميتوان در درون برخی فراکسيون های درون اين احزاب مشاهده کرد

شرايط کنونی حاصل عواملی است که گروهها و سازمانها را در سالهای اخير احاطه کرده بود. ارتباط سازمانهای سياسی در خارج از کشور با نيروی اجتماعی شان قطع شد و اين سازمانها به تشکل هايی از روشنفکران و فعالين سياسی بدون ارتباط مستقيم و تاثير پذيری از نيروی اجتماعيشان بدل گرديدند. احزابی که نيروی اجتماعی معينی را نمايندگی ميکنند از منافع آن نيرو دفاع ميکنند و بازتاب سياست ها و عملکرد خود را در واکنش آن نيرو مشاهده ميکنند و گروههایی که فاقد چنين ارتباطی هستند از ذهن و مباحثات تئوريک حرکت ميکنند و طبيعی است که در اين رابطه تمايزات وزن بيشتری يافته و جداييها ساده تر قابل توضيح است. فعاليت طولانی مدت در خارج از تشکل ها و يا در گروههای کوچک فرهنگ اين نوع مبارزه را در ميان ما غالب ساخته. امروز نيروی اجتماعی ما منافع خود را در هماهنگی و تشکل همه ما ميداند و پاسخ گويی به اين نياز جامعه و خواست نيروی اجتماعی ما نيازمند غلبه شجاعانه بر عاداتی است که محصول فعاليت در تشکل های کوچک و يا فعاليت انفرادی است.
همسويی سياسی مابين نيروهای جمهوريخواه حاصل است. نگاهی به بيانيه های تاکنون درج شده نشان ميدهد که دشوار ميتوان مابين اهداف آنها مرزبندی های جدی يافت. طبيعی است که در دست يابی به اين اهداف روشهای واحدی پيشنهاد نخواهد شد. طبيعی است که در ارزيابی از وزن و نقش ديگر نيروهای اجتماعی، همه اين طيف گسترده يکسان نيانديشند. ولی خوشبختانه امروز همه آنها در راستای واحدی ميکوشند و اين برای اتحاد کافی است. برای يک اتحاد وسيع، هم نظری بيش از آنچه امروز در جامعه ما وجود دارد حاصل نخواهد شد.
لازمه اتحاد جمهوريخواهان پذيرش چند صدايی بودن اين اتحاد است. کسانيکه تصور ميکنند اتحاد نيروها با پيوستن ديگران به سياست و روش آنان عملی خواهد شد، قادر نخواهند بود که در اين راه نقش مثبتی ايفا کنند. اختلافات سياسی امروز ممکنست فردا حل شده و يا موضوعيت درجه اول خود را از دست بدهد ولی قطعا اختلافات ديگری در شرايط جديد مطرح خواهد شد. اتحاد بدون پذيرش اين صداهای مختلف ناممکن است

25.12.2003