نگاهی به نیروها و مناسبات درونی جنبش سبز

 

1 ـ اخيراً آقايان کروبی، موسوی و خاتمی اتحادِ عملی خود را رسماً نيز اعلام داشتند و‌ بدون آن که چهارچوب معين  و اصول روشن و قطعی برای اين اتحاد عمل قائل شوند، خود را به نوعی پايگاه ديده‌بانی و دفاع از حقوق مردم خوانده‌اند. با توجه به اين که شما در مقاله‌ای که اخيراً منتشر ساخته‌ايد، اصرار بر تشکيل يک جبهه برپايه پلاتفرمی سياسی را به دليل محدوديت‌های «جنبش سبز» که از ترکيب متنوع نيروهای فعال در آن برمی‌خيزد، نادرست ارزيابی کرديد، حال بفرمائيد جايگاه اين اقدام و تأثير آن بر «جنبش سبز» چگونه می‌بينيد، در جهت تقويت يا پراکندگی و تضعيف؟

 

در نوشته‏‏‏ای که شما به آن اشاره کردید من کوشش کردم که راههای تداوم جنبش کنونی را مورد توجه قرار دهم. در این جنبش نیروهایی با گرایش هایی متفاوت شرکت دارند. از نیروهایی که خواستار تحولات بینادین اند و خواست آنها از تجدید انتخابات در سیستم موجود فراتر می‏رود تا کسانی که نگران سیاست‏ها و روشهای حکمرانی خامنه‏ای، احمدی نژادند و معتقدند این روشها موجودیت و اقتدار رژیم را به خطر می‏اندازدد. این جنبش از زنان و جوانان و روشنفکران ایران تا بخشی ازمدرسین حوزه علمیه قم و نمایندگان مجلس خبرگان را در بر می‏گیرد.

نیروهای سرکوب پیشرفته‏ترین و گسترده‏ترین امکانات مادی را در برخورد با جنبش در اختیار دارند. آنچه آنان را در برخورد با در برخورد با جنبش ناتوان و همه تمهیدات و آمادگی‏ها را بی‏اثر ساخته، گستردگی و تنوع آنست. این جنبش تنها در صورتی قادر خواهد بود، در برابر تمهیدات و سرکوب ایستادگی نماید که بتواند همه این طیف گسترده را در درون خود حفظ نموده و همسویی آنان ادامه یابد.

به همین دلیل وظیفه سنگینی بر دوش رهبران و نیروهای تاثیرگذار بر این جنبش قرار گرفته است. بخش مهمی از کسانی که در خیابان‏ها ایستادگی نموده و در برابر نیروهای سرکوب مفاومت نمودند، قوانین موجود را پاسخگوی خواست‏های خود نمی‏دانند و خواهان فرارفتن از آنند. بدون حضور و مقاومت آنان این جنبش اساسا شکل نمی‏گرفت و در صورت دلسردی آنان، جنبش سبز سرد شده و به پایان راه خواهد رسید. در عین حال این جنبش در صورتی که حمایت کسانی را که قانون اساسی و ساختارهای کنونی را در اساس تایید می‏کنند و خواهان اصلاحاتی در همین چارچوبند و معتقدند سیاست های بکارگرفته شده توسط ولی فقیه و رییس جمهور کلیت رژیم را به خطر انداخته، از دست دهد، امکانات نیروهای سرکوب کیفیتا تقویت شده و در چنین شرایطی جنبش دشوار می‏تواند در برابر آنان ایستادگی نماید.

آنچه من نوشتم این بود که  تلاش برای تعریف واحد از این جنبش و خلاصه کردن آن به یکی از گرایشهای درون آن مهلک است. من نگران آن بودم که تعریف این جنبش با اصول مورد نظر رهبران آن و تشکیل جبهه‏ای بر این اساس درگیری‏ها و کشاکش های درون نیروها را موجب شود و با شکل دهی روابط هیرارشیک و هرمی، ابتکارات عمل درون جنبش که رمز بقای آن بوده را تضعیف نماید.

 آقایان موسوی و خاتمی همواره در صحبت هایشان اعتقادشان به قانون اساسی را مورد تاکید قرار داده‏اند و همواره طرح نموده‏اند که معتقدند با اجرای همه مواد قانون اساسی، آزادی های سیاسی در جامعه تامین خواهد شد. تشکیل یک سازمان با این اعتقادات و تلاشهای کسانی که چنین اعتقادی دارند، در شرایط کنونی کشور ما مثبت است ولی چنین تشکلی طبیعتا نمی‏توانست کسانی را که خواهان انتخابات آزادند و تحقق آنرا با فراتر رفتن از قوانین موجود ممکن می‏دانند در برگیرد. معرفی جنبش سبز با چنیین پلاتفرمی یک بخش از جنبش را در بر می‏گیرد و نه همه آنرا.

در عین حال تشکیل سازمانی که فرا رفتن از قوانین موجود را هدف قرار دهد، نمی‏تواند مورد حمایت بخشی از نیروهای فعال و یا مدافع این جنبش در درون حاکمیت قرار گیرد.

8 ماده مطرح در بیانیه دوازده آقای موسوی نشان داد که ایشان به این مشکلات واقف است. در این 8 ماده رنگارنگی جنبش مورد توجه قرار گرفته است و از نظر نوع روابط نیز روابط باز و غیرهرمی مورد تاکید قرار گرفته است و به همین دلیل به نظر من هرچند ممکن است از نظر نوع پرداخت فرمول بندی‏ها و یا برخی فرمول بندی‏ها همه خواست من و این یا آن نیرو را منعکس نکند ولی در کلیت خود چارچوب مثبتی است برای کار مشترک همه نیروهایی که در این جنبش شرکت دارند

 

                   

 

 

2 ـ اخيراً موج گسترده‌ی افشاگری نسبت به روش‌های سرکوبگرانه و جنايت هائی که در تمام طول عمر نظام اسلامی يعنی از آغاز استقرار آن صورت گرفته، به راه افتاده است. برخی بر اين باورند که پس از دهه‌ها سکوت و انکار و بعضاً بی‌اعتنائی عمومی نسبت به پايمال شدن هستی، خون و حق بخشی از بهترين فرزندان اين کشور، فرصتی فراهم آمده تا از جنايتها و ناحقی های نوع امروز در گذشته پرده برداشته شود. در اين جريان نقش برخی از سران همين جنبش ـ با ارائه اطلاعاتی که کمتر می‌توان در درستی آنها ترديد کرد ـ به عنوان مسئولين گذشته مملکتی مورد پرسش قرار می‌گيرند و منطقاً به اعتبار آنان خدشه وارد می‌شود. اما شما در همان نوشته نسبت به «بی‌اعتبار کردن شخصيت‌های صاحب نفوذ» داخل جنبش، هشدار داده‌ايد. و در اين نظر شما تنها نيستيد. چهر‌هائی در ميان مدافعين جنبش سبز به عنوان نمونه گفته‌اند: «جنبش سبز» نبايد «به تهديدی برای مدافعانش بدل گردد.» با استناد به هشدار شما و کسانی که مانند شما می‌انديشند، آيا می‌توان گفت که شما با موجی که راه افتاده موافق نيستيد؟ تأثير آن را از نظر سياسی چگونه ارزيابی می کنيد؟

 

من درنوشته‏ام توجهم به سیاست های کنونی بود. اگر بپذیریم که بیانیه 8 ماده‏ای آقای موسوی می‏تواند مبنایی برای کار مشترک در چارچوب جنبش سبز باشد، طبیعی است کسانی که خواست‏هایی فراتر از بیانیه دارند، فعالیتشان در این چارچوب باقی نمی‏ماند. و همه گرایشهای درون این جنبش را نمی توان با خواست مشترک مجموعه آن تعریف کرده و تقلیل داد. نیروهای این جنبش متنوع اند و همکاری آنها با یکدیگر با پذیرش و احترام به این گوناگونی ممکن است. تلاش معتقدین به انتخابات آزاد که تحقق آنرا با فراتر رفتن از قوانین موجود ممکن می دانند، در توضیح این ضرورت، و در عین حال در تلاش برای حرکت موثرتر در این جنبش با پذیرش خواست عمومی و کوشش در تحقق آن می تواند در جهت تقویت این جبنش عمل نماید.

در صورتی که این تمایزات در راستای کوشش‏های متنوع در جهت تقویت جنبش عمل نکند و معتقدین به خواست‏های رادیکال تصور نمایند که با تضعیف موقعیت  شخصیت های اصلی صاحب نفوذ در این جنبش راه برای تقویت شاخه های رادیکالتر فراهم خواهد شد اشتباه مهلکی مرتکب شده‏اند. چنین امکانی وجود ندارد و چنین تصوری میتواند تلاشهای آنان را به عاملی منفی در درون این جنبش بدل سازد.

ولی سوالی که شما کردید یعنی قضاوت در رابطه با گذشته نیروها که توسط برخی از نیروها مطرح می‏شود، بحثی است جدی که من تصور می‏کنم نیازمند یک گفتگوی مستقل است و من در این‏جا برای دور نشدن از بحث اصلی به یک پاسخ مختصر اکتفا می‏کنم و شاید در آینده بتوانیم یک گفتگوی مستقل در این رابطه داشته باشیم.

در رابطه با مسئولیت افراد در مسائل سیاسی، تاریخی، من نحوه برخورد هانا آرنت را می‏پسندم. در دیدگاه وی، در برخورد با مسائل سیاسی، مسئولیت فردی و جمعی را باید مستقل مورد بحث قرار داد. همه کسانیکه در یک جریان سیاسی مشارکت داشته و یا آنرا تایید می‏کنند، به تناسب وزن خود در آن سیستم در برابر عملکردهای مثبت و منفی آن مسئولیت دارند. در این چارچوب این استدلال که ما فریب خوردیم ویا رهبران را تایید کردیم مورد پذیرش نیست. تمام کسانی که در رژیم در هر سطحی مسئولیت داشته‏اند در برابر خوب و بد آن مسئولند. چرا که این تنها امکان موجود نبود. همین متد را میتوان در رابطه با همه سازمانها و جریانهای سیاسی آنزمان گسترش داد. در این چارچوب پاسخ آقای موسوی که میگوید او نخست وزیر بوده و نقشی در قوه قضاییه نداشته مورد پذیرش نیست. ایشان در بنیانگذاری رژیم نقش داشته و در برایر همه آنچه در آن سالها رخ داده مسئول است.

ولی بحث به اینجا خاتمه نمی‏یابد و بحث را نمی‏توان با بحث مسئولیت جمعی پایان داد. مسئولیت فردی افراد به اقداماتی برمی‏گردد که خود فرد در عمل و یا تصمیم گیری آن نقش داشته. در این چارچوب رده مسئولیت فرد در حکومت تعیین کننده  نیست بلکه عمل آن فرد اهمیت دارد. مثلا جانوری بنام حلوایی که در خاطرات زندانیان به وی اشاره شده، سنگین‏ترین مسئولیت ها را خواهد داشت هرچند یک بازجوی ساده بوده. مسئولیت وی با این توضیح که وی دستور لاجوردی و یا مسئولین حکومت را اجرا کرده، قابل توجیح نیست. در این چارچوب پاسخ آقای موسوی درست است و مطابق اخباری که تا به حال داشته‏ایم وی و آقای خاتمی در اقدامات سرکوبگرانه آن سالها و تصمیم گیری های مربوط به آن مسئولیتی نداشته اند. آقای کروبی در جریان عزل آقای منتظری و تصویب ولایت مطلقه فقیه نقش فعال داشته و در این رابطه علاوه بر مسئولیت جمعی مسئولیت فردی دارد.

ولی همه مباحث فوق مباحثی است تاریخی. طرج و یادآوری واقعیت‏های تلخ تاریخی، نباید تابع هیچ مصلحت سیاسی باشد. تاریخ نویسان موظفند در هر شرایط سیاسی و صرف نظر از نتایج عملی سیاسی ایده هایشان، مسائل را پیگیری کرده و طرح نمایند. کار تاریخ نویسان و سیاست‏مداران از دو روش کاملا متفاوت تبعیت می‏نماید. سیاست‏مداران به نتایج عمل می‏اندیشند و تابع مصلحتند و هنرمندان و نویسندگان و تاریخ نویسان اگر در این چارچوب عمل نمایند، خود را نفی کرده‏اند. من بر این نظر نیستم که سیاستمداران نمی‏توانند تاریخ بنویسند یا تاریخ نویسان در سیاست دخالت کنند ولی در صورتی کارشان مثبت است که  تمایز بنیانی این دو عرصه کار را درک نموده باشند.  متاسفانه در کشور ما کار برعکس است. این سیاست‏مدارانند که بر تاریخ و گذشته تاکید دارند و بخشی از آنان به نظر من بعنوان سیاستمدارن بد، در گذشته باقی مانده و ارتباط آنرا با آینده و اهدافشان گم می‏کنند.

طرح  هر آن‏چه در دهه 60 گذشته و تاکید بر نقش افراد، لازم است و نباید تابع مصلحت های سیاسی روز باشد. ولی آنچه در این روزها توسط گروه‏های معدودی مطرح گردید نه با هدف روشنگری بلکه با هدف سیاسی تضعیف نقش آقایان موسوی، خاتمی کروبی مورد تاکید قرار می‏گیرد. طرح کنندگان یا با جنبش سبز مخالف بوده و آنرا مانعی برای سیاستی که تحت عنوان سرنگونی مطرح می‏گردد می‏دانند و یا تصور می‏کنند با تضعیف افراد فوق، راه برای شخصیت های رادیکالتر و یا هم‏نظر آنان هموار خواهد گردید که من در ابتدا توضیح دادم که این تصور خطا و تنها بزیان کل جنبش خواهد بود. نامه آقای کروبی و بخصوص پاسخ آقای منتظری نمونه ایست از برخورد مثبت سیاسی با مسائل روز و گذشته.

 

3 ـ البته يادآوری جنايت‌های دهه نخست استقرار جمهوری اسلامی می‌تواند بعضاً از يک نياز به جلب توجه و باورمندی عمومی نيز سرچشمه گرفته باشد. زيرا جنايتهای آن سالها با ديواری از سکوت و نوعی ناباوری عمومی مواجه شد و قربانيان و بازماندگان آن جنايتها با ستمی که برآنان رفته بود، تنها گذاشته شده بودند. و امروز در شرايط وقوع دامنه‌دار همان نوع جنايات در حالی که همه چيز افشا می‌شود، به نظر می‌رسد، برای آنها نوعی فرصت حق‌خواهی و گوشهای شنوا و پذيرش عمومی پيدا شده است.

با وجود اين که تکيه شما را بر عدم استفاده‌ی سياسی ابزاری از اين موضوع مهم بسيار قابل توجه و تأمل می بينيم، اما آيا فکر نمی‌کنيد که در اين نوع عکس‌العمل‌ها نيز نوعی هشدار برای امروز و آينده نهفته است؟  آيا فکر نمی‌کنيد، کمترين درسی که می‌شود از يادآوری آن جنايتها و مقايسه آنها با جنايت‌های امروز گرفت اين است که نتيجه ی هر انحصارطلبی و استفاده از ابزار قدرت برای نفی گوناگونی، ناگزير به جناياتی از همين دست خواهد انجاميد؟ اگر چنين است، اين هشدار را چه کسانی بايد بيشتر به گوش گيرند؟

 

من با صحبت‏های شما کاملا موافقم. تاکید و یادآوری مکرر  بر آنچه در سالهای دهه 60 در ایران گذشت، نه فقط در چارچوب یک مساله تاریخی دور بلکه بعنوان اتفاقاتی که زندگی و سرنوشت نسل پیشین و کنونی کشور ما را رقم زده ضرور است و از زاویه‏های متفاوت می‏توان بر آن تاکید نمود و تلاش نمود نیرویی در جامعه ایجاد نمود که تکرار آن وقایع را با شکل و شمایی دیگر و ظاهرا بسیار متفاوت از آن دوران ناممکن سازد. صدها هزار ایرانی در جنگی بی‏حاصل جان باختند، صدها هزار نفر تصفیه شده و مشاغل خود را از دست دادند. یک نسل از تحصیل در زمان مقرر خود بازماند، هزاران نفر در زندانها شکنجه و اعدام شدند، دهها هزار نفر مجبور به مهاجرت از کشور گردیدند، روندی که هنوز ادامه دارد. اینها مسائلی نیست که بتوان فراموش کرد و یا مسائل حاشیه‏ای سیاست فرض کرد. تاکید و یادآوری مسائل تاریخی، نباید تابع هیچ مصلحت سیاسی باشد.

ولی آنچه در این‏جا مورد نظر منست، انگیزه‏ها و نتایج سیاسی است. همانطور که توضیح دادم، هستند کسانی که با تاکید بر این امر هدف تضعیف یا کنار گذاشته شدن بخشی از افراد تعیین کننده در جنبش را دارند. چنین کوششی، که مضمون آن بیرون راندن کسانی که در گذشته در رژیم مشارکت داشتند، بزیان روندهای کنونی است. شکل گیری جنبشی که بتواند در حیات سیاسی کشور تاثیر گذار باشد، بدون مشارکت بخشی از کسانی که در این رژیم حضور داشته‏‏اند، در شرایط کنونی امکان پذیر نیست. تاکید بر مسائل تاریخی در سیاست، در صورتی که راهگشای آینده باشد، مثبت و ضرور است و نه غرق شدن در تاریخ و مسدود کردن امکانات تحول امروز.

 

4و  ـ شما در پاسخ هایتان بارها به «خواست مشترک» يا «خواست عمومی» اشاره نموده‌ايد.  تا جائی که می‌دانيم جنبش با اعتراض به نتايج تقلبی وخواست لغو انتخابات آغاز شد و امروز به تلاش برای به شکست کشاندن دولت احمدی نژاد و جلوگيری از سلطه حکومت امنينی ـ نظامی کشانده شده است. برخی نيزمعتقدند، با توجه به مخالفت‌ گسترده با خامنه‌ای بدليل حمايتش از دولت احمدی نژاد، اصل ولايت فقيه به زير سئوال رفته و بايد موضوع تغييراتی در قانون اساسی را مطرح نمود. عده‌ای نيز تکرار برخی از شعارها در تظاهراتهای خيابانی را نشانه فراتر رفتن خواست مردم از حفظ نظام می‌انگارند. در چنين مجموعه متنوعی، خواست مشترک کدام است؟

 

خواست مشترک موضوعی نیست که یک‏بار تعیین شده و همیشه ثابت بماند. این جنبش قبل از انتخابات شکل گرفت و بخصوص در دو هفته آخر قبل از انتخابات خود را نشان داد. در آنزمان هدف عمومی جنبش، جلوگیری از انتخاب مجدد احمدی نژاد بود. یکی از شعارهای تقریبا عمومی در تظاهرات هایی که در چند روز آخر قبل از انتخابات مطرح میشد شعار " اگر تقلب نشه، موسوی اول میشه، احمدی پنجم میشه، اگر تقلب بشه، ایران قیامت میشه" بود. پس از انتحابات همانطور که اشاره کردید، خواست عمومی، لغو انتخابات و عدم پذیرش دولت احمدی نژاد بود. و امروز خواست لغو انتخابات موضوعیت خود را از دست داده.

یافتن خواست مشترک برای کسانی که معتقدند این جنبش در صورتی امکان تداوم دارد که بتواند مشارکت همه گرایشها را تامین کند، چندان دشوار نیست. با پذیرش این ایده و قبول اینکه، تلاش برای تبدیل شعار یک گروه یا یک گرایش به خواست جنبش ویا معرفی آن با این شعار به زیان جنبش است. با پذیرش چنین متدی یافتن و توافق با شعارهایی که بتواند مورد پذیرش وسیعترین نیروها باشد، امکان پذیر است و به راحتی میتوان در هر مقطع در مورد خواست‏های عمومی به نتیجه واحد رسید. به نظر من در لحظه کنونی نه ماده مطرح شده توسط موسوی میتواند حداقل بعنوان یک مبنا در این رابطه مورد پذیرش و یا گفتگو قرار گیرد.

شک نیست که یی اعتنایی مسئولان رژیم به خواست‏های مردم، وبکارگیری زبان زور و چماق در جهت رادیکال شدن شعارها و خواست‏ها عمل خواهد کرد و درست آنست که کوشش شود، این روند نه توسط رژیم یا بصورت عکس‏العمل به رفتار وی، بلکه توسط نیروهای شرکت کننده و بصورت آگاهانه و با توجه به نقش تعیین کننده امکان حضور مجموع گرایشهای شرکت کننده در این جنبش پیش برده شود

 

5 ـ شما می‌گوئيد: «همه گرايش‌های درون جنبش{سبز} را نمی‌توان به خواست مشترک مجموعه آن تعريف کرد و تقليل داد.»

بدون آن که ترديدی در درستی اين سخن داشته باشيم، اما اين پرسش پيش می‌آيد که آيا رفتاری در جهت خلاف اين مسئله نيزصادق است؟ يعنی اگر هر گرايش و شاخه‌ای در اين جنبش از اهداف و خواست‌های خود حرکت کند، جنبش راه به جائی خواهد برد؟

 

این سوال شما بر یکی از حساس‏ترین مسائل هر جنبش عمومی انگشت می‏گذارد. چگونه میتوان گوناگونی جنبش را با حرکت مشترک در جهت خواست‏های عمومی تلفیق کرد.

اگر تلاش برای تیدیل این جنبش به خواست این یا آن گرایش زیان‏بار و حتی مهلک است و این جنبش را در عمل به حرکت یکی از شاخه‏های آن تبدیل خواهد ساخت که سرکوب آن هزینه سنگینی برای رژیم نخواهد داشت. به همان نسبت این تصور که میتوان همه این جنبش را با خواست مشترک آن تعریف کرد، و گوناگونی این جنبش و عرضه این گوناگونی در صحنه سیاسی به زیان جنبش خواهد بود، زیان بار است

آقای موسوی همواره مطرح نموده است که قانون اساسی جمهوری اسلامی را تایید می‏کند و معتقد است در صورت اجرای همه مفاد آن مشکلات کشور حل خواهد شد. نیروهای دیگری بر این نظرند که حل مسائل کشور در گرو فراتر رفتن از قوانین موجود است و این قوانین سد راه تحولاتند. این دو نظر تنها به چند عنصر و یا حزب سیاسی محدود نیست و تمامی نیروهای شرکت کننده در این جنبش را فرا می‏گیرد. این مجموعه میتوانند برای خواست های مشترکی مثلا تغییر برخی قوانین موجود یا حتی محدودتر از آن برای اجرای برخی قوانین مشترکا عمل کنند، ولی در صورتی که هر یک از نیروهای اجتماعی احساس نکنند که نمایندگان سیاسی فکری آنان در این جنبش حضور دارند و در سمت‏گیری های آن موثرند، انگیزه‏هایشان در مشارکت در مبارزه تضعیف خواهد شد. این تنها در صورتی ممکن است که این نمایندگان با چهره خود در مبارزه شرکت نموده و ایده های خود را طرح و تبلیغ و ترویج نمایند

امروز زیر سوال بردن قانون اساسی یا ماده هایی از آن محدود به نیروهای رادیکال اپوزیسیون نیست. کسانی مثل آقای کدیور بنیانی‏ترین ایده‏های حاکم بر این قانون را زیر سوال برده و ایده ولایت فقیه را غیر اسلامی می‏نامد یا آقای منتظری حداقل مواد تغییریافته این قانون در سال 1367 را غیرقانونی می‏دانند. ایده‏های فوق بخشی از شرکت کنندگان در این جنبش را نمایندگی می‏کنند و طرح و ترویج چنین ایده‏هایی نه در راستای تضعیف جنبش عمومی بلکه در جهت تقویت مشارکت آنهایی که تمایلات مشابهی دارند در جنبش عمومی عمل خواهد نمود.

 

6 ـ حضور گرايشهای گوناگون ـ گاه تا حد متضاد ـ در جنبش سبز که از آن با اوصاف مختلفی، چون متنوع، رنگين کمانی و...، ياد می‌شود، يعنی چه؟ آيا اين گرايشها تنها سياسی است يا ابعاد اجتماعی ديگری دارد؟ در بحرانها و رودرروئی های داخلی  که تقريباً تمام طول عمر جمهوری اسلامی، به ويژه از آغاز دهه دوم آن را دنبال کرده است، از طبقه متوسط و خواستهای آن به عنوان محرک و هدايتگر اين جنبش  بسيار سخن به ميان آمده است. نظر شما به عنوان عضوی از خانواده چپ ايران از اين ارزيابی‌‌ چيست؟ محک تعيين‌کنندگی طبقه متوسط ايران چيست؟ آيا به معنای آن است که اقشار پائينی جامعه در جنبشی که مطالبه اصلی آن آزادی، استقرارحق حاکميت مردم، احترام به حقوق فردی و اجتماعی است، ناديده گرفته می‌شود؟

 

مسلم است که ایده‏های متنوع مطرح در جنبش سبز نمی‏تواند ما بازاء اجتماعی نداشته باشد. همان‏طور که شما هم مطرح کردید از طبقه متوسط بعنوان محرک و هدایت‏گر این جنبش سخن گفته می‏شود. من می‏توانم به شکل مشروط یا این نظر موافقت داشته باشم به این معنا که ابتدا باید مشخص شود، از طبقه متوسط چه تعریفی ارائه می‏شود

آیا معیار برای طبقه متوسط حد در آمد است. آیا معیار نوع رابطه با تولید است یا آنکه منظور از طبقه متوسط ذهنی است و اینکه خود آن نیروها خود را چگونه تعریف می‏کنند مبناست. برای روشن شدن مطلب مثالی می‏زنم. مثلا معلمان ایران در این تقسیم بندی کجا قرار می‏گیرند. اگر از نظر نوع رابطه با تولید در نظر گیریم آنان مزد بگیرند. اگر منظور حد در آمد آنان باشد، آنان از اقشار نسبتا فقیر جامعه اند و بسیاری از آنان در آمدی کمتر از بخشی از کارگران کارخانجات دارند. و اگر از نظر تلقی خود آنان ازموقعیت خود، آنان را تعرف کنیم، آنان خود را جزئی از طبقه متوسط می‏دانند.

در عین حال فراموش نکنیم که  هر یک از سه مبنا را بپذیریم، آنچه طبقه متوسط خوانده می‏شود، یک‏پارچه نیست. با هر سه تعریف هم بخشی از بازاریها به طبقه متوسط تعلق دارند و هم بخشی از مهندسان کشور. در حالی‏که آنان امروز عمدتا بدو اردوی مقابل هم تعلق دارند.

در دوران رژیم گذشته این دشواری وجود نداشت. این تعاریف بر هم منطبق بود. زمانیکه نیروهای چپ از کارگران و زحمتکشان سخن می‏گفتند، کارورزان فکری را کمتر شامل تعریف خود میدانستند. زمانیکه از اقشار متوسط جدید سخن گفته می‏شد و آنان را از اقشار متوسط سنتی جدا می‏کردیم، نیروی اجتماعی معینی مورد نظر بود. بخش عمده کارورزان فکری به این اقشار تعلق داشتند.  در آنروز همه نیروها، بخش عمده  تحصیل کردگان کشور را هم از نظر نوع رابطه با تولید و هم از نظر سطح زندگی و در آمد طبقه متوسط جدید مینامیدند و خود آنان نیز خود را این‏گونه تعریف می‏کردند.  امروز قشربندی‏های اجتماعی در ایران بسیار پیچیده‏تر از آن روز است و من تصور می‏کنم که خیلی وقت ها ما یا با انطباق کامل‏های تعریف های اقتباس شده از اروپا و یا با ذهنیت های آندوران قشربندی‏های جامعه را توضیح می‏دهیم‏‏‏‏ که طبیعتا دقیق نیست. فراموش نکنیم که دقت بخشیدن به این تعاریف و قشربندی‏های جدید در اروپا و آمریکا نیز یکی از مباحث جدی چه در سطح جامعه شناسان و چه در سطح احزاب و سندیکاهاست. با این توضیحات من تصور می‏کنم که آنچه در ایران اقشار متوسط جدید خوانده می‏شد و می‏‏شود و در طی این سالها گسترش یافته، در شکل دهی این جنبش نقش فعال و تعیین کننده ایفا نمود. این اقشار در تمامی این سالها خود را تحت فشار احساس کرده و بخصوص در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی‏نژاد خود را بیشتر تحت فشار دیدند. این اعتراض در وجهی انعکاس این خشم و فشار انباشت شده بود که با خواست مشارکت در حیات سیاسی کشور انعکاس یافت

در محلاتی که به چنین  اقشاری تعلق دارند مثلا محلات مرکز و شمال مرکزی تهران تعریف می‏کنند که در جریان درگیریها، در همه خانه‏ها برای فرار تظاهرکنندگان باز بوده و فریاد الله اکبر شب‏ها از هر خانه‏ای بگوش می‏رسیده و این بمعنای مشارکت عمومی این اقشار در این حرکات بود.

 البته نباید فراموش کرد که اعتراضات تنها به این اقشار محدود نبوده و بخش مهمی از شرکت کنندگان در تظاهرات به اقشار فقیرتر تعلق داشتند. فراموش نشود که جوانان یا بهتر بگویم دانشجویان و زنان فعالترین نقش را در این اعتراضات ایفا نمودند و دانشجویان امروز نیرویی چند ملیونی را تشکیل می‏دهند که از نظر خواستگاه خانوادگی تنها به اقشار فوق‏الذکر تعلق ندارند.

خواست معین و عمومی این جنبش که با عنوان امکان مشارکت در حیات سیاسی کشور بیان گردید در مفهومی عمیق‏تر خواست مقابله با تبعیض های سیاسی و اجتماعی را بیان می‏کند. مبارزه امروز در ایران مبارزه مستقیم فقرا در برابر اغنیا نیست. مبارزه کسانی است که از تبعیض‏های حاکم بر جامعه در رنجند علیه این تبعیضات. اقشار فقیرتر جامعه بیش از همه از تبعیض های حاکم بر جامعه در رنجند و به همین دلیل این خصوصیت جنبش و خواست عمومی آن ظرفیت جلب وسیع اقشار فقیر جامعه را دارد

در یک‏سال آینده مشکلات اقتصادی ناشی ازبحران اقتصادی و سیاست های غلط آقای احمدی نژاد در دوران بالا رفتن قیمت نفت، تغییراتی در صف بندی نیروها و به خصوص در اقشاری که به وعده‏ها و مانورهای دولت امید بسته‏اند، بوجود خواهد آورد. احتمال این‏که ما در آینده نزدیک با اعتراضات وسیعتر کارگران و اقشار فقیر جامعه مواجه شویم، قویست.

 

8 ـ سران جنش سبز و سران حکومت اسلامی هر دو به يک ميزان بر شعار عدالت و عدالت خواهی تکيه می‌کنند. تفاوت يا به عبارت دقيق‌تر تضاد برداشت از اين مفهوم در اين دو جبهه چيست؟ 

 

آقای احمدی نژاد چهار سال پیش با تاکید بر شعار عدالت و با چهره فردی که قصد دارد با فساد مبارزه کرده و از منافع اقشار محروم جامعه دفاع کند به میدان آمد و با بهره‏گیری از عدم محبوبیت آقای رفسنجانی قادر شد او را شکست دهد. عملکرد آقای احمدی نژاد در چهارسال گذشته شاخص خوبی برای قضاوت در رابطه با وی و شعارهای وی بدست میدهد. ایشان با یک سری اقدامات پر سر و صدا در توزیع درآمدهای ناشی از بالا رفتن قیمت نفت کوشش نمود تا پای‏بندی خود را به شعارهای مطرح شده نشان دهد. اقدامات و تبلیغاتی که در جلب و یا امیدواری برخی اقشار بی تاثیر هم نبود. پس از چهارسال نتایج این سیاست روشن گردیده. نرخ بالای تورم که در اثر سیاست های اقتصادی ایشان تشدید گردید، بخش بزرگی از اقدامات توزیعی را خنثی کرده و مشکلات جدیدی  برای همان اقشاری که ایشان مدعی بود ، قصد دارد از منافع آنان دفاع کند، پدید آورد. مشکلاتی که با عادی شدن قیمت نفت، اثرات خود را بیشتر آشکار خواهد ساخت.

آقای موسوی هم با چهره فردی که قصد دارد از منافع اقشار کم در آمد جامعه دفاع کند، قدم به میدان انتخابات نهاد. ایشان در عین حال بر زیان‏بار بودن بی‏توجهی بر قوانین اقتصادی و اقدامات اراده گرایانه تاکید کرده و سیاست‏های اعمال شده توسط آقای احمدی‏نژاد را از این زاویه مورد نقد قرار داد.

ولی تمایز این دو در رابطه با شعار عدالت تنها به برنامه‏های اقتصادی کاملا متفاوت این‏دو محدود نیست. آقای موسوی در عمل به چهره شاخص  جنبش سبز بدل گردید. جنبشی که مضمون اصلی آن مشارکت در حیات سیاسی و مبارزه با تبعیض است و آقای احمدی نژاد چهره مدافع تداوم تبعیض‏های حاکم بر جامعه را نمایندگی می‏کند.

عدالت خواهی در کشور ما بدون مرزبندی و مبارزه با تبعیض معنا ندارد و به این مفهوم شعار عدالت‏خواهی آقای احمدی نژاد تنها یک عوام‏فریبی و یک پوشش برای دفاع از بی عدالتی‏های حاکم بر کشور است

 

مصاحبه با نشریه تلاش

8.10.2009