اتحادهای سياسی و اتحاد جمهوريخواهان

مصاحبه نشريه کار (2) 

 

* خط قرمز ما در رابطه با ساير نيروهای سياسی در هر زمينه مشخص ميبايست منافع تحول جامعه مان در راستای دمکراسی ، پيشرفت، رعايت حقوق بشر،استقلال و خلاصه همه ارزشهايی باشد که ما را تعريف ميکند. خط قرمز ثابت از پيش تعيين شده تنها به زيان ايده ها و آرمانهای ما عمل خواهد کرد.

* در خارج ازکشوراحزابی داريم که نميتوانند خود را تعريف کنند و دلايل وجود خود و مرزشان را با ديگران بجز مسايل تاريخی توضيح دهند

 

* بخش عمده سازمانهای سياسی مدتهاست که عضو گيری جديد ندارند و اعضا آنها بتدريج در کنار هم پير ميشوند و در چنين شرايطی عجيب نيست اگر خرده بينی در درون آنها رشد کند و بخش بزرگی از انرژی نيروهای عضو آنها صرف خنثی کردن يکديگر و يا رقيبانی که تمايزاتشان با آنها بسختی قابل توضيح است گردد.

 

****************************

 

 

سوال: بحث اتحاد ها را بگونه ديگر ادامه دهيم به نظر شما اتحاد جمهوريخواهان چه رابطه ای بايد با ديگران برقرار کند.

جواب: اتحاد جمهوريخواهان ايران بر اساس اين اعتقاد شکل گرفت که جامعه ايران نيازمند تقويت نقش جمهوريخواهان دمکرات در ايران است. تحولات آتی سياسی تا حد زيادی به نقش و وزن اين نيرو در رقابت با ساير نيروهای عمده جامعه ما ( محافظه کاران حاکم، مشروطه خواهان اسلام، مشروطه خواهان سلطنتی و ..) بستگی خواهد داشت. من تصور ميکنم که اين سمتگيری صحيح بوده و با نيازهای جامعه ما انطباق دارد. در اين رابطه ما در خارج از کشوربا نزديکی هايی که ميان نيروهای جمهوريخواه پديد آمده  در شرايطی کيفيتا متفاوت با يکسال پيش بسر ميبريم و در داخل کشور صداهايی که شنيده ميشود در همين راستاست و به نظر من اين سمت گيری با نيازهای جامعه ايران انطباق دارد و بايد تلاش در اين راستا تداوم يابد.

جمهوريخواهانی که تصور ميکنند بر مبنای خواست مقابله با حاکميت ميتوان به اتحاد وسيعتر نيروها دست يافت و تلاش برای دستيابی به چنين اتحادی را جايگزين و يا مقدم بر اتحاد جمهوريخواهان ميشمارند دچار خطا هستند و قادر نخواهند شد اتحادهای وسيعتری را شکل دهند بلکه برعکس اتحادهای موجود و تلاشهايی را که دراين راه صورت ميگيرد تضعيف ميکنند.

در عين حال من با کسانی که تصور ميکنند در صحنه مبارزه سياسی تنها ما و دشمنان ما حضور دارند موافق نيستم. جمهوريخواهان در ايران بجز محافظه کاران حاکم با نيروهای ديگری مواجه اند که ميبايست با آنان بر اساس مصالح مبارزه برای دمکراسی رابطه برقرار کنند. ما در ايران طيفی از مشروطه خواهان اسلامی و روشنفکران دينی داريم که به درجات متفاوت حکومت دينی را ميپذيرند. کسانی که تصور ميکنند تضعيف پايه توده ای مشارکتی ها بمعنای حذف اين نيرو از حيات جامعه است دچار خطا هستند. اين جريان پايه های اجتماعی خود را دارد و در حيات سياسی ايران در آينده نيز نقش مهمی خواهد داشت. اين تصور تنها نشانه تمايلی است که حذف اين نيرو از صحنه سياسی ايران را بسود جمهوريخواهی مي پندارد و اين خطايی است بزرگ. حذف نيروهای بينابينی در شرايط کنونی ايران تنها امکانات نيروی حاکم را در مقابله با مخالفين افزايش ميدهد و در ميان مدت نيز دو قطبی شدن جامعه بسود کسانی که خواهان تحولات دمکراتيک در ايرانند نيست. اين جريان نه حذف خواهد شد و نه بسود جمهوريخواهی است که حذف و يا بی اثر شود. جمهوريخواهان در مبارزه سياسی واقع جاری در جامعه برای متشکل کردن مردم و تحقق خواستهای معين با اين نيرو در تماس قرار خواهند گرفت و در آنجايی که اين نيروها پيگيری نشان دهند همراه خواهند بود. برای مثال همه کسانی که برای آزادی زندانيان سياسی و يا صحيح تر بگوييم برای دشوار ساختن دستگيری و اعمال فشار به زندانيان تلاش کرده اند بر نقش مثبت کميسيون اصل 90 مجلس ششم در افشاگری هايش مثلا در رابطه با پرونده زهرا کاظمی اذعان دارند.

ما هم با برافروختگی اين نيرو در برابر کسانی که راديکالتر از آنان ميانديشند مواجهيم و هم با همسويی ها و در مناسبات سياسی با اين نيرو هر دو وجه را بايد مورد توجه قرار دهيم.

در رابطه با هواداران رژيم گذشته ما هم با نيرويی مواجهيم که سياست ها و تبليغاتی که بکار ميگيرد نتوانسته در جمهوريخواهان اين اعتماد را پديد آورد که حاملان آن در فردای کسب قدرت به دمکراسی و آزادی پايبند خواهند بود وهم با روشنفکران مشروطه خواهی که به درجات مختلف ايده هايی متفاوت از رژيم استبدادی پيشين ارايه ميدهند. متاسفانه گفتمان تعيين کننده و غالب در درون اين نيرو کماکان گفتمان اول است و اگر بخواهم بحث خود را صرفا در چهارچوب سياسی محدود سازم و از اين بحث که آيا ميتوانست و يا ميتواند موضع اين نيرو بگونه ديگری باشد احتراز کنم  ميتوان به راحتی مشاهده کرد که در درون نيروی اجتماعی هوادار رژيم گذشته کسانی که آن رژيم را همانگونه که بود مي پسندند نيرومندند. تجربه انقلاب بهمن نشان داد که خواست نيروی اجتماعی در مسير آينده يک جريان تعيين کننده است. شعار حزب فقط حزب الله  در بهشت زهرا تعيين کننده آينده طرفداران خمينی بود و نه سخنان وی در پاريس.

به نظر من نياز جامعه ما کماکان اتحاد جمهوريخواهان دمکرات ايران است. اتحاد گسترده جمهوريخواهان در صورتی قادر خواهد بود از امکانات خود برای تاثير گذاری برروند های سياسی جامعه بيشترين بهره گيری را نمايد که بتوانند با ساير نيروهای اجتماعی در سياست و تاکتيک رابطه ای منطبق بر شرايط و منعطف برقرار سازد. خط قرمز ما در رابطه با ساير نيروهای سياسی در هر زمينه مشخص ميبايست منافع تحول جامعه مان در راستای دمکراسی ، پيشرفت، رعايت حقوق بشر،استقلال و خلاصه همه ارزشهايی باشد که ما را تعريف ميکند. خط قرمز ثابت از پيش تعيين شده تنها به زيان ايده ها و آرمانهای ما عمل خواهد کرد.

سوال: در رابطه با شاخه های مختلف جمهوريخواه که در يکی دو سال اخير در خارج از کشور شکل گرفته چه فکرميکنيد .

از لحاظ نظری به نظر من 4 نحوه برخورد با اتحاد نيروهای جمهوريخواه مطرح شده.

برخورد اول بر روشنی برنامه و سمتگيری اقتصادی اجتماعی نيروها بعنوان هويت جريانها تکيه دارد. اين فکر در عمل اتحاد جمهوريخواهان را ناممکن ميداند و تقويت احزاب موجود البته نه الزاما تشکيلات کنونی آنان بلکه برنامه و آماجهای آنان  و يا شکل گيری احزاب مدرن را وظيفه عاجل سياسی خود ميشناسد و اتحاد وسيع جمهوريخواهان را مغاير اين تلاش ميشناسد. اين جريان بر اين نظر است که اتحاد تنها از طريق همکاری احزاب و سازمانها در شکل جبهه احزاب شکل خواهد گرفت. اين فکردرتمامی سالهای گذشته وزنی تعيين کننده داشت ولی امروز فکر ضعيفتری است.

ايده دوم که دراتحاد جمهوريخواهان متشکل شده، اتحاد گسترده جمهوريخواهان را حول آماجهايی که اساس آن با تفاوتهايی در برنامه همه جريانات جمهوريخواه منعکس است ممکن ميداند و تفاوت های سياسی کنونی مابين اين نيروها را در حدی که مانع اتحاد باشد نميداند و سمت گيری های اجتماعی و تمايز های سياسی را بعنوان تمايزاتی که بايد در درون اتحادها برسميت شناخته شود ميپذيرد

برخورد سوم درتشکل جمهوريخواهان لاييک دمکرات منعکس است. اين تشکل تمايز خود با اتحاد جمهوريخواهان را در عرصه سياست تعريف کرده و بطور مشخص تمايز اين دو جريان در برخورد با نيروهای اصلاح طلب درون حکومت را بعنوان مانع اتحاد اين دو نيرو مورد تاکيد قرارميدهد. به نظر من اين جريان در تعريف هويت خود دچار دشواری خواهد بود و تجربه همين دوره نشان داد که اگر مرز بندی در برخورد با روند اصلاحات در ايران را مانع اتحاد وسيع جمهوريخواهان قرار دهيم درآنصورت در روند حوادث واقعی سياسی امروز مرزبندی های با اهميتی نه کمتر از آن وجود دارد و با اين تفکر شکسته شدن همين اتحادهای موجود الزامی خواهد بود. اگر چند ماه پيش، اين بحث جنبه نظری داشت، نحوه برخورد با فراخوان رفراندوم و مباحثی که در هر دو جريان برانگيخت اثبات کننده اين امر بود. در بيانيه چند ده نفر از فعالين سياسی که در حمايت از اين فراخوان منتشر شد نام برخی از فعالين جريان لاييک دمکرات در کنار شخصيت های برجسته مشروطه خواه به چشم ميخورد در حاليکه برای بخش بزرگی از فعالين اين جريان چنين اقدامی يک خط قرمز است.

اگر بخواهيم مطابق نظرفوق حرکت کنيم، از آنجا که اين مباحث در هر دو جريان مطرح است ما در آينده بايد شاهد 4 جريان جمهوريخواهی باشيم و اگر نحوه برخورد با آمريکا را نيز بان بيافزاييم شايد بايد بانتظار 8 جريان جمهوريخواه بود. جريانهای چپ در هريک از انشعابات بر اختلافات واقعی تاکيد نمودند ولی نتيجه نهايی آن، سازمانهايی است که هيچکس نميتواند دليل وجود آنان و مرزشان را با ديگران توضيج دهد. اين فکردر بحث استدلالی در مرز کشی با اتحاد جمهوريخواهان دچار مشکل است و نوشته ها و يا صحبت هايی که بر مبنای تصويری غيرواقعی از اتحاد جمهوريخواهان و يا بزرگنمايی اختلافات از اين مرز دفاع ميکنند نمودی از اين دشواریست. من کتمان نميکنم که شايد برای راديکالترين ايده ها در دو جريان کار مشترک با هم دشوار باشد ولی فراموش نکنيد که هيچ جريان سياسی بر اساس رابطه دو سر طيف پايدار نميماند ومجموعه طيف نيروهای يک جريانند که کار مشترک دو سوی طيف را نيز ممکن ميسازند.

البته من با برخورد بخش بزرگی از نيروهای متشکل در تشکل فوق با مسايل سياسی موافق نيستم و فکر ميکنم آنان از انعطاف لازم در برخورد سياسی و تاکتيکی برخوردار نيستند و پابرجايی در اهداف و آماج ها را به عدم انعطاف در سياست و تاکتيک گسترش ميدهند ولی اين تمايزات و نحوه برخورد را در اتحاد وسيع جمهوريخواهان طبيعی ميدانم که در فراکسيون ها و گروههای درونی اين اتحاد منعکس خواهد شد

ايده چهارم نظری است که اتحاد برای دمکراسی و عليه جمهوری اسلامی را ضرورت شرايط کنونی ميداند و تاکيد بر نوع نظام را ثانوی. اين ايده از سالها قبل مطرح بود و قبل از همه شاپور بختيار نماينده آن بود و بعد از ترور وی درمراحل مختلف توسط نيروهای مختلفی مثلا دکتر کيانزاد، ماسالی، تيمسار مدنی، باقر پرهام و ... به صورت های مختلف مثلا اتحاد برای دمکراسی، کنفرانس ملی و نظاير آن مطرح شده. بر خلاف آنچه در رابطه با دشواری جمهوريخواهان لاييک دمکرات در مرز کشی با اتحاد جمهوريخواهان طرح شد، من معتقدم اين پروژه دارای انسجام درونی و قدرت استدلال است و بدليل حمايت و امکانات مشروطه خواهان از آن، از امکانات معينی برای طرح وتبليغ ايده های خود برخوردار است و معتقدين به اتحاد جمهوريخواهان ميبايست با حساسيت و توجه با اين پروژه مواجه شوند.

من همانگونه که قبلا گفتم بر اين نظرم که جمهوريخواهانی که اين پروژه را ميپذيرند و در شکل گيری و تقويت اتحاد عمومی جمهوريخواهان نميکوشند دچار خطا هستند و عمل آنان نه تنها به شکل گيری اتحادهای گسترده تر نميانجامد بلکه اتحادهای موجود را تضعيف ميکند ولی به هر حال اين پروژه واقعی است و جمهوريخواهانی هستند که کار مشترک با مشروطه خواهان را برفعاليت مشترک با  ديگر جمهوزيخواهان و تلاش برای اتحاد وسيع جمهوريخواهان مقدم ميدانند.

دعوت منشور 81 از ديگران برای پيوستن به اتحاد برای دمکراسی و نامه مشترک تعدادی از فعالين جمهوريخواه و افراد شناحته شده مشروطه خواه در حمايت از رفراندوم، نشانه تلاش هايی است در راستای مابازا سازمانی مشخص يافتن اين پروژه و اتحاد جمهوريخواهان نميتواند به وجود اين جريان بی توجه بوده و بايد مناسبات سياسی خود را با آن مشخص کند.

سوال: من بحث را در رابطه اتحادها با احزاب سياسی جمهوريخواه ادامه ميدهم. اين رابطه بايد چگونه باشد و مشکلاتی که امروز در اين روابط وجود دارد چگونه ميتواند حل شود

جواب: مشکلات در اينجا صرف نظر از رقابت جويي های فردی و تاريخی و ديدهای تنگ نظرانه ريشه های واقعی دارد که تنها در صورت دقت و شناخت آن ميتوان با عوارض منفی ذکر شده مقابله کرد.

در رابطه با احزاب و سازمانهای سياسی ما در خارج ازکشوراحزابی داريم که نميتوانند خود را تعريف کنند و دلايل وجود خود و مرزشان را با ديگران بجز مسايل تاريخی توضيح دهند. وجود اين همه سازمان چپ و ميانی نشانه ایست ازاين امر. با شکل گيری اين اتحاد ها دشواری فوق کيفيت جديدی يافت و يا بعبارت ديگر دشواری درازمدت و بنيادين اين احزاب به صحنه آمد. در شرايط وجود يک اتحاد ادامه حيات يک حزب درصورتی معنا ميدهد که در برنامه و آماجها و عمل سياسي روزمره اش ويژگيهای خاصی را بيان کند که اتحادها از پی گيری آن ناتوان باشند. در صورتی که سازمانهای سياسی فاقد چنين خصوصيتی باشند و فعاليت آنها يک چارچوب عمومی دمکراتيک را شامل شود و تمايز آنها با هم تنها به بيشتر و يا کمتر راديکال بودن در قبال نيروهای ديگر منجمله حاکميت محدود شود اين سازمانها دير يا زود در رابطه شان با اتحادها دچار مشکل خواهند شد. اتحاد ها قادرند همين وظايف را با قدرت بيشتری انجام دهند و صحنه سياسی جامعه ازوجود چنين جريانهايی بی نياز خواهد بود و طبيعی است که درعمل ازآنجا که مضمون وظايف وعملکرد يکی است آنها و اتحادها خود را رقيب يکديگر احساس خواهند کرد و همه عوامل ناسالم ذکر شده در بالا محمل واقعی و عينی مييابد. اين دشواريها با شکل گرفتن اتحادها آغاز نشده. اين مشکل وجود داشت. ولی اعضا سازمانها مايل نبودند آنرا مشاهده کنند ولی اين نقطه ضعف در شرايط جديد غيرقابل چشم پوشی خواهد بود و همه مجبورند با آن جديتر مواجه شوند. فراموش نکنيد بخش عمده سازمانهای سياسی مدتهاست که عضو گيری جديد ندارند و اعضا آنها بتدريج در کنار هم پير ميشوند و در چنين شرايطی عجيب نيست اگر خرده بينی در درون آنها رشد کند و بخش بزرگی از انرژی نيروهای عضو آنها صرف خنثی کردن يکديگر و يا رقيبانی که تمايزاتشان با آنها بسختی قابل توضيح است گردد. اين موقعيت که هم بدليل شرايط مبارزه در تبعيد و هم بدليل ضعف های تاريخی احزاب و سازمانها پديد آمده خود عوامل فوق را تشديد ميکند.

از سوی ديگر اتحادها نيز در همين رابطه دچار مشکلند. هنوز اين اتحادها موفق نشده اند تعريف مشترکی از وظايف و جايگاه خود بيابند. در درون اين اتحادها گرايش نيرومندی وجود دارد که هيچ نوع مبارزه موثری را بجز يک سازمان منضبط و متشکل نميشناسد و اين دوران را دوره ای موقت و گذرا در حيات اين تشکل ها ميپندارد که هر چه زودتر بايد سپری شود. تفکری که معتقد است بايد کوشيد با روشن شدن ديدگاههای مشترک، سمت گيری های اجتماعی واحد و سمت گيری های سياسی يکسان و شکل دادن رهبری نيرومند و مقتدر نقشی جدی در حيات سياسی ايران ايفا کرد. تلاش در راستای روشن کردن سمت گيری ها و تقويت کيفی هدايت جريانات قطعا در تقويت اين نيروها موثر خواهد بود ولی در يک اتحاد که نيروهایی با سمت گيری های اجتماعی متفاوت را در درون خود متشکل ميکند اين تلاشها از چهارچوب مشحصی نميتواند فراتر رود و گذر از آن محدوده در راستای  تبديل اين اتحادها به نيرويی مشابه ديگر احزاب و سازمانها و احتمالا قويترعمل ميکند. بالاخص که بخش بزرگی از فعالين سياسی ما سالها از روابط درون تشکيلاتی همان روابط متکی بر مرکزيت نيرومند (سانتراليزم دمکراتيک) حاکم برجريانهای چپ و يا روابط متکی بريک و يا چند شخصيت مرکزی (سانتراليزم) را تجربه کرده اند، گرايش های تشکيلاتی ناشی ازعادات گذشته هم اين دشواری را تشديد ميکند.

چنين ديدگاهی همان وظايفی را در برابر اتحادها قرار ميدهد که ديگر احزاب و سازمانها نيزبرعهده دارند و همان فعاليت هايی را سازمان ميدهد که آنها هم سالها انجام داده اند و ناموفق و يا کم موفق بوده اند. طبيعی است که با چنين نحوه برخوردی وجود ديگران بی مضمون خواهد بود و از اين سو نيزعنصر رقابت شکل ميگيرد.

رابطه احزاب و سازمانهای سياسی با اتحادها مشکل درونی هر دو آنهاست و اين بحث بيش از آنکه تقصير کاری وجود داشته باشد يک بحث مضمونی است که به وظايف، ساختارها و آينده آنها برميگردد و متاسفانه تا کنون ازهردوسو با گريزازاين مباحث مرکزی و با مسيول شمردن ديگران در برابربحث جدی و فراتراز منافع گروهی مقاومت ميشود. اين بحث از هر دو سو نه فقط برای تعيين رابطه با ديگران بلکه برای حل مشکلات درونی خودشان ضروريست.

سوال: با توجه به اين برداشت شما رابطه اتحاد جمهوريخواهان با ديگر احزاب جمهوريخواه چگونه بايد باشد

جواب: ما بايد برای اتحاد همه جموريخواهان دمکرات بکوشيم و اين نميتواند همه عناصر و خواستهای نيروها را که گاه متضاد هم است پوشش دهد. وجود سازمان ها و احزابی که سمت گيری های معين اجتماعی داشته باشند ضروريست و اتحادها نميتواند جايگزين چنين احزابی گردد. اتحادها ميتوانند در تبديل سازمانهای موجود به احزابی جديتر نقش مثبت ايفا کنند. اتحادها وظايفی متفاوت از سازمانها و احزاب برعهده دارند. احزاب ميتوانند پيگيری سمت گيری های مشترکشان در تحقق دمکراسی در ايران را عمدتا از طريق اتحادها پيش برند و تبليغ و تقويت سمت گيری هاي اجتماعی که ويژگی هر يک از آنها راتشکيل ميدهد خارج از اتحادها. در چنين نگاهی تقويت اتحادها تقويت احزابی است که اعضا آنها در اين اتحادها فعاليت ميکنند و تقويت اين احزاب تقويت اتحادهاست.

سوال: در همايش برلین شما از جريانهای سياسی جمهوريخواه بطور کلی دعوت به شرکت کرديد ولی در همايش کلن در حاليکه انتظار ميرفت از نيروهای سياسی بطور مشخص دعوت بعمل آيد شما يک گام به پس رفته واز افراد عضو سازمانها دعوت کرديد که اين هيچ معنايی جز عدم پذيرش رسمی سازمانها را نميدهد. از نظر نيزوهای خارج از اتحاد جمهوريخواهان اين موضع گيری اين معنا را ميداد که اکثريت شورای هماهنگی اتحاد جمهوريخواهان اين جريان را، تنها نماينده جمهوريخواهان ايران ميداند. با توجه به صحبت های شما اين موضع گيری را چگونه توضيح ميدهيد.

جواب: وجود جريانهای سياسی جمهوريخواه واقعيتی است که مورد تاييد همه دوستان ما در اتحاد جمهوريخواهان است. دررابطه اتحاد جمهوريخواهان با ديگر نيروهای جمهوريخواه  منجمله جريانهايی که اعضا آنها در اتحاد جمهوريخواهان حضور دارند ما بايد مباحثمان را ادامه دهيم. در رابطه با دعوت نامه ای که شما ذکر کرديد، به نظر من دعوت از افراد عضو احزاب خظا بود و  تصحيح خواهد شد.

سوال: بحث را دررابطه با ساختار اتحاد ادامه دهيم. بسياری معتقدند يک اتحاد تنها ميتواند در شکل جبهه ای از احزاب سياسی شکل گيرد و تشکل هايی چون اتحاد جمهوريخواهان و لاييک دمکرات ها فاقد آينده اند.

جواب: ما از همان ابتدای حرکتمان در مقابل يک تصميم قرار داشتيم. اتحاد ها درشرايط کنونی درچه شکلی امکان پذير است. دربسياری از کشورها بالاخص آنجا که صف بندی های اجتماعی شکل گرفته و سازمانهای سياسی که گرايش های متفاوت اجتماعی را منعکس ميکنند وجود دارد، اتحادهای سياسی عمدتا در شکل ايتلافی از احزاب وسازمانها شکل ميگيرد ولی اين خطاست که تصور کنيم اين تنها شکل ايتلاف های سياسی است. به نظر من از لحاظ ساختاری ميتوان اتحاد ها را به سه گروه تقسيم کرد.

ايتلاف تعدادی از سازمانهای سياسی حول برنامه معين. تجربه مشخص اين شکل از ايتلاف در ايران جبهه ملی است

 اتحاد بر پآيه  ترکيبی از سازمانها و شخصيت های سياسی. اين شکل از ايتلاف در ايران در شورای ملی مقاومت تجربه شده است

اتحاد با مشارکت افرادی با گرايش های گوناگون که ميتوانند عضو و يا غير عضو سازمانهای سياسی باشند. نمونه چنين اتحادی در ايران کنفدراسيون دانشجويان ايران است که برخلاف اسمش نه يک سازمان دانشجويی بلکه يک تشکل سياسی بود.

متاسفانه بدليل مشکلاتی که احزاب و سازمانهای سياسی با آن در گيرند و بدليل آنکه بخش عمده فعالان سياسی و اجتماعی با سازمانهای موجود سياسی کار نميکنند، تلاشهايی که در سالهای گذشته برای اتحاد در فرم ايتلاف احزاب و سازمانها (جبهه)  (Coalition, front) صورت گرفت با عدم موفقيت مواجه شد و تجربه نشان داد که اتحاد در فرم (political union) ميتواند با شرايط ما منطبق باشد. اين فرم در مقايسه با دوفرم ديگر دارای ساختار است و افراد صرف نظر از گرايش هايشان در درون اتحاد دارای حقوق برابرند.

دوستانی که اين نوع اتحاد را رد ميکنند بر مبنای اين برداشت است که تصور ميکنند اتحاد فقط يک شکل دارد و آنهم ايتلاف (جبهه) احزاب و سازمانهاست وهرتشکلی که ساختار داشته باشد و يا با اين الگو منطبق نباشد حزب است. اين برداشتی است کليشه ای ازاتحادها. در جهان دهها اتحاد وجود داشته که با اين الگو منطبق نيست و حتی از نظر واژه ها نيزدربسياری موارد واژه هايی بدلايل تاريخی بکار گرفته شده که با مضمون تشکل انطباق ندارد.

سوال : آيا فکر ميکنيد اين تشکل ها درآينده ميتواند ادامه حيات دهد

جواب: ما فقط ميتوانيم راجع به آينده ميان مدت صحبت کنيم و بحث راجع به آينده های دور تنها درحد فرضيه باقی ميماند. برنامه و سمت گيری اين تشکل ها در آينده قابل پيش بينی با نيازهای جامعه انطباق دارد و به همين دليل اين اتحادها امکان ادامه حيات دارند. کنفدراسيون دانشجويان بيش از يک دهه فعاليت کرد و سپس فروپاشيد. در حزب کنگره هند گاندی پاسيفيست در کنار نهرو سوسياليست و محمد علی جناح فوندامنتاليست سالها درکنارهم تا استقلال هند مبارزه کردند و پس از آن اين تشکل به دو قسمت تقسيم شد که نه تنها کشورهند را به دو نيمه تقسيم کرد بلکه يکی از خونين ترين جنگهای اين قرن را سبب شد. سبزهای آلمان که در ابتدا چنين نوع تشکلی بودند پس از يک دوره بيک حزب سياسی بدل شدند. من نميتوانم پيش بينی کنم که بيست سال ديگر صحنه سياسی ايران چگونه خواهد بود ولی در شرايطی که امروز برايران حاکم است متحد شدن جمهوريخواهان ضرور است و شکل اتحاد ظرفی است مناسب.

سوال: يعنی شما معتقد نيستيد که درست آنست که اين اتحادها بتدريج بسمت اتحاد احزاب سوق پيدا کند و يا بعبارت ديگر احزاب در درون اين اتحادها هويت حقوقی يابند

جواب: تبديل اين اتحاد ها به ايتلاف احزاب نه عملی است و نه صحيح. اگر اين امر عملی بود در اين همه سالها بوقوع مي پيوست. اينکه آينده چه ميشود همانطور که من گفتم من نميتوانم اظهار نظر کنم. شايد همين اتحادها کمک کند که احزاب نيرومند تری با مضمون واقعی شکل گيرد و نيروهای متشکل در درون اين اتحادها با هم فکران خود در اين اتحاد ها و احزاب موجود احزاب ديگری شکل دهند. شايد احزابی در درون کشور شکل گيرد که صحنه مناسبات سياسی را دگرگون کند. در چنين شرايطی اين اتحادها هم دگرگون خواهند شد. ولی در شرايط کنونی اين اتحاد ها ميتواند عملکرد داشته باشد و ادامه حياتشان در همين چهارچوب کنونی ممکن و ضرور است.

سوال : شما در تعريفتان از کنفدراسيون دانشجويان بعنوان تجربه مشابه از اتحادها بشکل مطرح کنونی نام برديد. تا چه جد آن تجربه را در رابطه با شرايط کنونی قابل استفاده ميدانيد

جواب: تحربه موفق اين نوع اتحاد در ايران تجربه کنفدراسيون است و قطعا اشکال کار اين سازمان برای ما قابل استفاده است. در عين حال نبايد تفاوت ها را فراموش کرد. در آنزمان تقريبا همه کادرها عضو يکی ازسازمانهای موجود بودند. مهمتر آنکه همه آنها به سانتراليزم دمکراتيک اعتقاد داشتند و در واقع افراد يک حزب ايده های واحدی را در کنفدراسيون طرح کرده و يک بلوک بودند. مهمترين تصميم گيری اين ارگان که تعيين مسيولين بود تا حد زيادی پشت پرده در توافق مابين سازمانها حل و  فصل ميشد. امروز اکثريت قوی فعالين در سازمانهای سياسی موجود فعاليت نميکنند واعضا سازمانها هم با فرهنگ ديگری برخورد ميکنند و هر يک نظرات خود را آزادانه مطرح کرده و در بسياری موارد در تصميم گيری ها در برابر هم قرار ميگيرند. اين پارامترها به نظر من امکانات بيشتری برای بقا درازمدت تشکل های جديد فراهم مياورد

اما مهمترين تفاوت در اينست که کنفدراسيون در عمل وظيفه افشاگری و سازماندهی اکسيون های اعتراضی را بر عهده داشت و اتحادهای مزبور وظيفه تاثيرگذاری بر جنبش و هدايتگری را برعهده خود ميدانند. اين وظيفه بسيار پيچيده تراست و يافتن اشکال مناسب برای تحقق آن دشوار. به همين دليل استفاده از اشکال فعاليت کنفدراسيون با توجه به اين تمايز بنيانی مضمونی در چارچوب معينی ممکن است.

کنفدراسيون بر اساس واحدهای محلی شکل گرفته بود و با پذيرش استقلال نسبی اين واحدها امکان ادامه حيات اتحاد را ممکن ساخته بود ولی امروز با گسترش امکانات ارتباطی اينترنتی واحدهای محلی نقش گذشته را ندارند و گروههایی که هريک از اعضا آن در يک گوشه جهانند بخش عمده کار را بر دوش دارند. اين امکانات کيفيت های جديدی پديد آورده و ساختارها طبيعتا بايد با توجه به آن دگرگون شود.

در خارج از ايران من شخصا از تجربيات دوره اول شکل گيری حزب سبزها در آلمان قبل از آنکه بيک حزب تبديل شود نکات مثبت و قابل استفاده ای برای کارمان مشاهده کردم. در سفری که امسال به آمريکا داشتم که مقارن بود با انتخابات آمريکا و جوش و خروش ناشی از آن؛ آنچه توجهم را به خود جلب کرد نحوه کار احزاب آنجا بود. و در پيگيری که بعمل آوردم باين نتيجه رسيدم که تجربه اين احزاب برای کارما بسيارمفيد است. حزب دمکرات آمريکا هر چند نامش يک حزب است ولی از نظر تجمع گرايش های متفاوت شايد از آنچه ما در ايران اتحاد و يا جبهه ميناميم متنوع تر باشد. کار بيشترروی اشکال تصميم گيری اين حزب، تلفيق کارآيي با عدم تمرکز و اشکالی که برای انتخاب مسيولين بکار گرفته ميشود بعنوان يک روش موفق کار بنظر من ميتواند برای ما مفيد باشد.

سوال : شما از عدم تمرکز صحبت کرديد و از ابتدا هم صحبت از عدم تمرکز بود ولی به نظر ميرسد تصميم گيری اتحاد جمهوريخواهان هنوز بصورت متمرکز است. آيا عدم تمرکز پيش بينی شده در اسناد تشکيلاتی اين اتحاد عملی شده

جواب: خير. به نظر من عملی نشده. آنچه ما هنوز با آن مواجهيم در بسياری موارد ناروشنی روش است و نه عدم تمرکز آگاهانه. همانگونه که گفتم برای بسياری از ما آنچه در احزاب غربی کاملا عادی است هنوز در يک اتحاد غيرقابل پذيرش. در اين کشورها وجود نظرات متفاوت در کنار فرهنگ تقويت حزب امريست جا افتاده. کسی از آنکه يک فرد رهبری و يا سرشناس حزب عليه نظر غالب در حزب سخن گويد تعجب نميکند و يا برآشفته نميشود. و از آنسو همه ميکوشند عليرغم اين اختلاف نظرها در برابر رقيبان، حزب را تقويت کنند. در امريکا هنگام انتخاب نامزد رياست جمهوری کانديداها سخت ترين حملات را عليه يکديگر و برنامه هم ميکنند و در مواردی برنامه هايی که ارايه ميدهند با يکديگر از بيخ و بن متفاوت است و پس از تعيين شدن نامزد حزب همه او را تقويت ميکنند. ولی در عين حال اگر مثلا نامزد حزب با حمله آمريکا به عراق موافق بوده و فلان عضو کنگره مخالف، نظر خود را کماکان مطرح ميکند و تقويت نماينده حزب را بمعنای طرح نکردن نظرات خود نميداند.

آنچه به نظر من هنوز بحث کافی روی آن صورت نگرفته، روش های کار يک اتحاد است. من شخصا دادن اطلاعيه راجع به هر آنچه در کشور رخ ميدهد را که امروز مرسوم است راه مناسبی برای تقويت اتحاد نميدانم. اين کاررا سازمانها و گروههای سياسی سالهاست انجام ميدهند و بتدريج توجه به اين اطلاعيه ها تحت الشعاع اظهار نظر شخصيت های سياسی قرارگرفته. درغرب احزاب بزرگ چنين نميکنند. حتی وسيعتر از آن در آمريکا شما مشکل ميتوانستيد در دو سال اخير راجع به نظر رسمی حزب دمکرات آمريکا راجع به مهمترين مساله سياست خارجی يعنی حمله به عراق بر مبنای يک اعلاميه رسمی قضاوت کنيد. آنچه همه به آن استناد ميکردند سخنان و موضع گيری های رهبران حزب بالاخص آرای نمايندگان آن در کنگره بود و اين نمايندگان هم آرا و نظرات متفاوتی داشتند. حال اين تصور و انتظار وجود دارد که اگر مثلا اتحادها در رابطه با امری بر اساس اکثريت آرا موضع نگيرند، اين نقطه ضعف است و معنايش بی فايده بودن اين تشکل.

ضرورت موضع گيری رسمی و سرعت عمل در موضع گيری در رابطه با موضوعاتی که اختلاف برخورد وجود دارد سانتراليزمی را ضرور ميسازد که با ساير اجزا اين جريان و نيروی متشکل در آن  نا هم خوان است و نميتواند ادامه دار باشد.

 

مهدی فتاپور

28.12.2004