حکومت دکتر مصدق از ديدگاه تاريخ

(مصاحبه با نشريه آرش)

 

 

امروز بيش از 50 سال از حکومت دکتر مصدق ميگذرد. اکثر فعالان عرصه سياست آنروز بدنيا نيامده بودند و يا خردسال بودند. 50 سالی که صحنه جهان دگرگون شد. آنروز جهان در آغاز دورانی بود که به جنگ سرد معروف شده و امروز پديده ای بنام کشورهای سوسياليستی وجود ندارد.

در اين 50 سال چهره کشور ما بنيانا تغيير کرده. کشور ما از يک جامعه ساده نيمه فيودالی به يک جامعه پيچيده سرمايه داری تحول يافته. سطح آموزش، فرهنگ و مناسبات انسانها در کشور ما دگرگون شده،  رژيم سلطنتی جای خود را به جمهوری اسلامی سپرده و چهره کشور ما نه با 50 سال قبل بلکه با 20 سال قبل نيز قابل قياس نيست.

من صحبتم را با اين مقدمه باين دليل آغاز کردم که 50 سال يعنی بيش از دو نسل برای تبديل يک واقعه سياسی بيک واقعه تاريخی کفايت ميکند و 50 سالی که گذشت و تحولاتی که در اين دوره در ايران و جهان رخ داد عظيم تر از آنست که بررسی آنچه 50 سال پيش رخ داد را با ديد امروز و با هدف نتيجه گيری مستقيم سياسی روز و نه در چارچوب يک بررسی تاريخی انجام دهيم

متاسفانه ما هنوز عمدتا موفق نشده ايم که عملکرد نسل های پيشين را در چارچوب تاريخ بررسی نماييم.

 

چرا وقايع متعلق به نسل های گذشته تاريخ نشده اند

 

در کشورهای دمکراتيک فعاليت سياسی چندين نسل از احزاب و گرايش های چپ، ميانه و راست اثبات نموده که هيچيک از آنان تمامی امتيازات تاريخی را با خود حمل نکرده اند. هيچيک از آنان کارنامه خود را عاری از خطا نميداند و هيچيک از آنان بی دستاورد نبوده اند. حرکت اين جوامع از رابطه و تاثير گذاری متقابل اين گرايش ها ناشی شده. امروز احزاب برای جلب آرای مردم و اثبات صلاحيت خويش نيازی نمی بينند که بر افتخارات دهه های پيشين و پدرانشان تکيه کنند. بررسی تاريخ تحولات از نظر بررسی تحول افکار و سازگاری هريک از آنها در شرايط معين با روند های موجود حايز اهميت تاريخی است و فعالان سياسی اجتماعی از آن بهره ميگيرند،  چنين بررسی هايی تاثيرات سياسی نيز دارد ولی مستقيما در خدمت اهداف سياسی روز نيستند.

در کشور ما نيز مثل همه کشورها، ما هم آنروز و هم امروز نيازمند آنيم تا زمانی که سرمايه داری وجود دارد، کسانی باشند که از منافع سرمايه داران دفاع کنند، کسانی باشند که در صف عدالت قرار گرفته و اجازه ندهند که سرمايه داران هر آنچه ميخواهند پيش برند، کسانی تلاش کنند که مذهب را با شرايط نوين جهان انطباق دهند و کسانی باشند که اساسا با هر تفکر مذهبی مخالفت کنند و ...

شکل گيری و قوام دمکراسی تنها باتکا پذيرش و تحمل افکار ديگران ممکن نيست. نهادينه شدن دمکراسی با پذيرش امتيازات گرايش های مختلف ونياز جامعه بوجود آنان ممکن شد.

کسانی که تصور کنند خود و هم فکرانشان حق مطلق بوده و هستند، کسانی که تصور کنند گرايشی که به آن تعلق دارند تاريخ را رقم زده و ديگر گرايش ها نماينده ايستايی و پس رفت بوده و هسند، نميتوانند معتقدين پيگير دفاع از گوناگونی جامعه باشند و قادر نيستند با تاريخ برخورد سياسی نکنند.

در جامعه ما کسانی بوده اند که از عدالت دفاع کرده اند. کسانی که برابری زن و مرد را در شرايطی که اين ايده در جامعه با عدم پذيرش مواجه بود مطرح کردند. کسانی که از برابری اقوام و مليت ها ومذاهب سخن گفته و در اين راه کوشيده اند. کسانی که در برابر ظلم مالک ها و ژاندارم ها رزميده اند. من بعنوان يک فعال چپ خود را در کنار کسانی ميدانم که چنين سمت گيری هايی را برگزيده بودند. ولی آيا هم فکران ما در آنروز خطاهايی بزرگ مرتکب نشدند و آيا  کسان ديگری که به گرايش های ديگر تعلق داشتند باطل مطلق بودند.

اين قابل درک است که برخی نيروهای سياسی نتوانند با وقايع نسل های پيشين برخورد تاريخی کنند. نيروهای حاکم بر جامعه ما کماکان ميکوشند حقانيت خود را نه از 50 سال پيش بلکه از آنچه 1300 سال پيش رخ داده استخراج نمايند. هنوز اصلاح طلبان و اقدارگرايان ميکوشند نشان دهند که کدامشان با شيوه حکومت اميرالمومنين نزديکترند. برای آنان که خود را حق مطلق ميدانند، طبيعی است که هر واقعه تاريخی اهميت سياسی بيابد. موضع شيخ فضل الله بايد توجيه شود، فيلم ملاصدرا و سربداران بايد در راستای حقانيت آنان تنظيم گردد و در وقايع اوايل دهه 30 کاشانی محق و مصدق محکوم باشد.

همچنين برای مدافعان رژيم پادشاهی که ميکوشند حقانيت خود را از مقايسه رژيم پيشين و رژيم کنونی اثبات نمايند، طبيعی است آنچه در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه رخ داده، اهميت سياسی روز دارد. بايد دستاوردها برجسته شده و نقطه ضعف ها محو و فراموش شود.

ولی چنين برخورد ی از سوی نيروهای چپ و ملی که هيچگاه در کشور ما حکومت را در دست نداشته اند با روند های تاريخی غير قابل توجيه و با بنيان های تفکرما ناسازگار است.

در اين چهارچوب من به سوالات شما پاسخ ميدهم:

 

نهضت ملی و امروز

 

در رابطه با سوال اول همانگونه که در مقدمه اشاره کردم، نهضت ملی در شرايط تاريخی اساسا متفاوت با امروز شکل گرفت. اين جنبش قادر شد مجموعه ای از گرايش های چپ و ميانه جامعه را حول دفاع از منافع ملی متشکل کند. اين جنبش حاوی ارزشهايی بود که تاثيرات آن در حيات اجتماعی ايران تا سالها بعد تداوم داشته و دارد. در راس اين ارزشها دفاع از منافع ملی و استقلال کشور بود.

برای افرادی مانند من که خود را از نظر تاريخی در سمت اين جنبش ميدانند ، تاييد دکتر مصدق بمعنای تاييد سمت گيری نهضت ملی ايران در آن زمان است و نه الزاما تمامی تصميمات و اقداماتی که صورت گرفته. بررسی تاکتيک ها و روشهای مبارزاتی اين نهضت و سناريوهاي مختلف وظيفه تاريخ نويسان است.

طبيعی است که با چنين ديدگاهی تاييد دکتر مصدق و تعلق تاريخی به اين جنبش بمعنای بکار گيری شيوه های مبارزاتی و شعارهای آندوران در شرايط امروزنيست.

 

مصدق و نظام سلطنتی

در رابطه با سوال دوم شما:

دکتر مصدق يک اصلاح طلب بود. در شرايطي که رژيم پادشاهی در ايران حاکم بود اعتقاد به مشروطه سلطنتی در اين راستا قابل توضيح است. آنزمان کسانی بودند که با هرگونه رژيم پادشاهی مخالف بوده و خواهان دگرگونی بنيادین و استقرار جمهوری در ايران بودند. مصدق به چنين نيروهايی تعلق نداشت. نطق تاريخی وی هنگام انتخاب رضا شاه به مقام سلطنت در محلس پنجم نمونه روشن اعتقادات وی است. مشروطه خواهی در آنروز و امروز دو مفهوم متفاوت دارد. در شرايطی که رژيم سلطنتی در يک کشور حاکم است،  تمايز اعتقاد به مشروطه پادشاهی و جمهوری تمايز مابين اصلاح طلبی و راديکاليسم است. اعتقاد به مبارزه در راه جمهوری بمفهوم نفی تلاشهايی که مشروطه خواهان آنزمان در راه استقرار دمکراسی در ايران بعمل آوردند نيست.

جامعه ايران در آنزمان نيازمند اصلاح طلبانی بود که از رژيم مشروطه دفاع کنند و از اين طريق عليه استبداد مبارزه کنند و نيازمند کسانی بود که با هرگونه رژيم پادشاهی مخالفت کنند. اين دو نيرو در شرايط وجود يک رژيم پادشاهی همسو بودند. من اگر انتقادی را وارد بدانم آنجاهايی است که اين دو نيرو در برابر هم قرارگرفته و مبارزه يکديگر را تقويت نکرده اند.

 

نهضت ملی و رفرم های اجتماعی

 

سوالات بعدی شما همگی يک مضمون واحد دارد. مواردی که شما ذکر کرده ايد، خواست های برنامه ای نيروهای چپ در آنزمان بود و در برنامه حکومت دکتر مصدق وجود نداشت. اين مصاحبه ظرفيت بررسی تاريخی نيروهای چپ و ميانی جامعه ايران و نقاط قدرت و ضعف آنان را در دوره های مختلف ندارد و تنها اشاره ميکنم که در يک منظر دراز مدت نيروهای چپ و ميانی ( يا ليبرال ) هر يک در جامعه ما در شکل دهی ارزشها و گفتمان هايی موثر بودند که امروز بيک نيروی سياسی اجتماعی بدل گرديده است. چپ در شکل دهی ارزشهایی چون عدالت خواهی، برابری زن و مرد، رفع تبعيض از اقوام  و مليت ها و ضرورت شکل دهی سازمانهای احتماعی و توده ای نقش عمده داشته و نيروهای ميانی جامعه در شکل دهی ارزشهايی چون دفاع از استقلال سياسی کشور، آزادی های فردی، و آزاديهای سياسی بيشتر تاثير گذار بوده اند. شاخه های مختلف گرايش های چپ و ميانی نيز در عرصه های فوق يکسان عمل نکرده اند. ميتوان تاثير و عملکرد هريک از اين گرايش ها و شاخه های مختلف آنرا در طول زمان و در مقاطع مختلف مورد بررسی قرار داد. چنين بحثی گفتگوی مستقلی را می طلبد

ولی در رابطه با سوال مشخص شما در رابطه با حکومت مصدق من بعنوان فردی که به گرايش چپ در ايران متعلقم، طبيعتا خود را در سمت نيروهايی ميدانيم که بر ارزشهای ذکر شده تاکيد داشته اند. ولی در عين حال بر اين نظر نيستم که اگر رهبری نهضت ملی ايران و حکومت دکتر مصدق در آنزمان به پيشبرد چنين برنامه هایی اعتقاد داشته و دراين راستاها حرکت ميکرد، امکانات بيشتری برای بقای اين حکومت و تداوم مبارزه فراهم ميگشت. تعادل نيرو در آنزمان بگونه ای نبود که گفتمان چپ قادر باشد در راس جنبش قرار گيرد و از طريق حمايت و رای مردم ( و نه از طرقی چون کودتا و نظاير آن) برنامه های خود را باجرا در آورد.  حرکت در راستاهای فوق طبيعتا نيروهای جديدی را در برابر حکومت قرار ميداد و آشکار شدن نتايج اجتماعی چنين اقداماتی و از اين راه جلب نيروهای اجتماعی نوين به اين جنبش به زمان نياز داشت. تجربه روند های دو ساله 30-32 نشان داد که با پيشروی و واقعی شدن شعارها، بخشی از نيروها از نهضت جدا شده و در برابر آن قرار گرفتند. کسانی که نادرست است همه آنها را وابسته و سرسپرده به انگليس و خارجی ها بدانيم  واين جنبش توان تحمل چنين ضايعات و بسيج نيروی کافی برای جبران آنرا دارا نبود. طرح شعارهای فوق الذکر و حرکت در اين راستاها در کوتاه مدت، بتوان اين جنبش نمي افزود.

مثلا در رابطه با برابری زن ومرد، در آنزمان اقشار محدودی با اين ضرورت تماس گرفته و حاضر به حمايت از آن بودند. حزب توده ايران که در اين راستا حرکت ميکرد و حوزه های حزبی مشترک با شرکت زنان و مردان تشکيل داده بود از همين زاويه تحت فشار تبليغاتی گسترده ای با عنوان بی دينی و اشاعه فساد قرار داشت. آقای محمد سطوت از اعضا آنزمان سازمان جوانان حزب توده ايران مطرح ميکرد روزی که برای اولين بار قرار شد حوزه حزبی در خانه آنها تشکيل شود وقتی مادرش مشاهده کرد که يک دختر نيز همراه آنها وارد خانه شده و در جلسه شرکت دارد او را فاحشه ناميده و باو حمله کرد و آنها با زحمت زياد موفق شدند وی را فراری دهند و اين فرهنگ و روحيه غالب آنزمان بود.

آنزمان جامعه ما نيازمند کسانی بود که ارزش هایی که شما مطرح کرديد را طرح کرده و چنين گفتمان هايی را در جامعه اشاعه دهند ولی من بر اين نظر نيستم که حرکت در جهت چنين ارزشهايی توسط رهبری نهضت قادر بود در آن فاصله کوتاه به بسيج نيرو و گسترش امکان مقابله با نيروهای مخالف بيانجامد. اگر حکومت دکتر مصدق موفق ميشد که به توافقی با کشورهای  غربی و بطور مشخص آمريکا دست يافته و آن شرايط بحرانی را پشت سر ميگذاشت قطعا در برابر پاسخگويی به خواست های اجتماعی اقشار مختلف قرار گرفته و نوع پاسخگويی به آنان مبنای قضاوت امروز ما بود.   

آنچه من در رابطه با حکومت مصدق نوشتم در رابطه با نيروهای هوادار وی در سالهای بعد صادق نيست. متاسفانه بخش عمده رهبران جبهه ملی موفق نشدند در سالهای بعد موقعيت خود را در قبال شکاف های اجتماعی موجود در جامعه روشن کنند و در برابر اصلاحاتی که رژيم شاه در سال 41 مطرج کرد خلع سلاح شدند. اگر در سالهای اول کودتا تاکيد بر خواستهای ملی و مخالفت با حکومت ديکتاتوری ( ويا آنگونه که آنروز طرح ميشد غير قانونی)  ميتوانست خواست وسيع ترين نيروهای اجتماعی باشد، ايستايی بر اين شعارها و بی توجهی به شکاف های اجتماعی و خواست های اقشار مختلف در سالهای بعد اين جنبش را خلع سلاح کرده و نيروهای اين جنبش را در واکنش به اصلاحات رژيم شاه دچار دشواری نمود. شعار اصلاحات آری، ديکتاتوری شاه نه که مثبت ترين شعار اين نيروها بود توسط همه آنان پذيرفته نشد و اين شعار هم به تنهايی نشانه موضع تدافعی اين جنبش است. اين دشواری در دوره های بعد هم تداوم يافت و بخش بزرگی از اين نيروها قادر نگرديدند در زمينه برابری زن و مرد، در توجه و تاکيد بر شکل گيری تشکل های توده ای و ..... نقش پيشرو و هدايت گر داشته باشند.

مهدی فتاپور

20.02.2006