مشکلات محافظه‌کاران ، امکانات نيروهای ضد استبداد

 

محاکمه عباس عبدي و سخناني که در رابطه با ضرورت اعلام حالت فوق العاده, تصفيه قوه مقننه و مجريه  و انحلال حزب مشارکت در هفته هاي اخير مطرح  گرديد نگراني هاي چند ماه گذشته را تشديد کرد. شواهد حاکي از آنست که بخش نيرومندي از جناح محافظه کار آماده نيست ضرورتهاي تغيير شرايط سياسي جامعه را بپذيرد. در ميان رهبران محافظه کاران حاکم کم نيستند کساني که از سياست و حکومت تنها سرکوب و اعمال فشار را مي فهمند. آنها تصور ميکنند که امروز نيز همانند سال 60 قادرند با سرکوب خشن مخالفين حاکميت يگانه خود را مستقر سازند. آنان تصور ميکنند اگر دو سال و نيم قبل موفق شدند با اعمال فشار پيشروي اصلاحات را متوقف سازند، امروز نيز اعمال خشونت در برابر مخالفين و سرکوب اعتراضات ميتواند موفق باشد.  ولي تغييراتي که در شرايط  جامعه و در تعادل نيروهاي اجتماعي رخ داده نميتواند ار چشم رهبران اصلي محافظه کاران  پنهان باشد. آنان بر دشواري موقعيت خويش واقفند. تناقضاتي که در سياست هاي آنان وجود دارد نه اجزا يک سياست تعيين شده که نشانه هاي بي تصميمي و  مشکلاتي است که آنان در اتخاذ تصميم با آن مواجهند. محافظه کاران اين بار درشرايطي در برابر تصميم گيري قرار گرفته اند که عوامل منفي که عليه آنان عمل ميکند کيفيتا با دو سال قبل متفاوت است 

 

سال ١٣٧٩ و سال ١٣٨١

دو سال و نيم پيش محافظه کاران در شرايطي در برابر انتخاب قرار گرفته بودند که  پس از انتخابات مجلس جنبش اصلاحات در اوج موفقيت خود بود. اصلاح طلبان موفق گرديده بودند, مجلس را تسخير کنند و اميدوار بودند که بتوانند با تکيه بر دو قوه مقننه و مجريه قوانيني در راستاي  دمکراتيزه  کردن فضاي  سياسي و اجتماعي تصويب نموده واجرا کنند. در اتنخابات مجلس کساني که بدلايل سياسي از شرکت در انتخابات خودداري کرده بودند, در صد کوچکي را تشکيل ميدادند و حزب مشارکت موفق گرديده بود با اختلاف زياد از محافظه کاران و اصلاح طلبان معتدل پيشي گيرد. روزنامه هاي اصلاح طلب، جامعه روشنفکري و دانشگاههاي ايران را تسخير کرده بودند. در کنفرانس برلن اصلاح  طلبان حکومتي وغير حکومتي در خارج از کشور در يک کنفرانس شرکت کردند. اهميت سياسي اين امر از چشم رهبران محافظه کار پنهان نبود.

 

در آنزمان من به  آن دسته از نيروهايي تعلق داشتم که بر خلاف جو غالب نگران بوده و بر طرح شعارها و اتخاذ روشهايي که بتواند وسيعترين نيروها را در برابر يورش محافظه کاران متشکل سازد تاکيد داشتند. آشکار بود که با پيوستن رفسنجاني و همفکرانش به محافظه کاران آنان يکپارچه شده ودر برابر پيشروي روند اصلاحات  واکنش نشان خواهند داد.  آشکار بود که دير يا زود ولي فقيه خود مستقِيما وارد صحنه خواهد شد. اصلاح  طلبان در دوره  پس از دوم خرداد موفق نشده بودند که باتکا پايه اجتماعي خود امکانات لازم براي مواجهه با چنين شرايطي را فراهم سازند. جنبش دانشجويي تنها نيرويي که در چنين شرايطي ميتوانست نقش فعال ايفا نمايد, هنوز از نتايج ضربه 18 تير خود را باز نيافته  و قادر به مقاومت در برابر يورش يکپارچه محافظه کاران نبود.  نيروي غالب در درون اصلاح طلبان درون حکومت آمادگي ذهني براي ايستادگي و مقاومت در برابر ولي فقيه نداشت و راديکالهاي آنان فاقد توان ايستادگي بودند. نيروهاي اپوزيسيون نيز بخشا  حاضر به تماس با روندهاي سياسي درون جامعه نبوده و فعاليت آنان به انتقاد و يا طرح مسايل برنامه اي محدود بود و يا فاقد نفوذ کافي براي سازماندهي مقاومت مستقل در برابر محافظه کاران بودند.

 

در آن شرايط محافظه کاران مطمين بودند که يورش آنها بدون مقاومت جدي پيش خواهد رفت و در هم شکستن مقاومت هاي احتمالي براي آنان چندان دشوار نخواهد بود. اصلاح طلبان درون حکومت در برابر اين يورش خلع سلاح بودند وسردرگمي آنان در روزهاي اول يورش به مطبوعات انعکاس عدم آمادگي در مواجهه با چنين شرايطي بود.  سياست آرامش فعال که پس از اين يورش اتحاذ شد  سياستي بود از روي ناچاري و اجبار. سياستي که دو سال تمام تداوم يافت و در تضعيف اعتماد به اصلاح طلبان حکومتي نقش مهمي ايفا نمود.

 

در حاکميت دوگانه پس از انتخابات مجلس، اين محافظه کاران بودند که قادر گشتند  مانع تصويب هر قانوني در جهت اصلاحات گردند و گام بگام اصلاح طلبان را در درون حکومت به عقب برانند.

 

شرايط جديد
دو سال و نيم پس از يورش سال 1379 محافظه کاران بار ديگر در مقابل اين تصميم قرار گرفته اند. آيا به واقعيت هاي جامعه ما گردن نهند و يا به سياست تهديد و اعمال فشار ادامه دهند. اگر دو سال پيش  محافظه کاران  از موفقيت سياست خويش اطمينان داشتند، امروز رهبران اصلي آنان از تغيير شرايط مطلعند. آنها اطلاع دارند که نيروي مدافع آنان به کمتر از ده در صد جامعه تنزل يافته. آنها مطلعند که هر روز بر شمار کساني که به ضرورت تغييرات بنيادين در سيستم حاکم بر کشور معتقدند، افزوده ميشود. آنها مطلعند که در ميان روشنفکران, تحصيل کرده ها و  مديران مدافعان انگشت شماري دارند  و بالاخص آنها به  اهميت سياست غرب و آمريکا در تاثير گذاري بر روند هاي سياسي ايران واقفند. محافظه کاران حاکم آگاهند که شايد قادر باشند بگير و ببند راه بياندازند و اعتراضات را سرکوب کنند اما حاکميي که برکمتر از ده درصد مردم متکي بوده و تمام کشور هاي غربي عليه آن باشند، امکان حکومت کردن نخواهد داشت.

 

اگر دو سال قبل معتدلين،  نيروي تعيين کننده در رهبري اصلاح طلبان بودند، امروز فشار پايه اجتماعي و روندهاي دوساله اخير بخش بزرگي از آنان را به ضرورت مقاومت متقاعد ساخته است. اگر در دردو سال اول پس از دوم خرداد، سياست رييس جمهور در تکيه بر تمايزات نيروها ي محافظه کار و خودداري از اقداماتي که واکنش يکپارچه محافظه کاران را بدنبال داشته باشد، با دستاوردهايي همراه بود و نتيجتا بخشي از اصلاح طلبان درون حکومت اميدوار بودند که با عقب نشيني و خودداري از رودررويي با ولي فقيه، امکان يافتن همزباني با بخشي از محافظه کاران در پيشبرد اصلاحات ممکن خواهد شد، روندهاي دو سال اخير نادرستي چنين برداشتي را اثبات کرد و چنِين سياستي تنها به خلع سلاح شدن اصلاح طلبان در برابر پيشروي گام بگام محافظه کاران انجاميد. امروز بخش بزرگي از اصلاح طلبان درون حکومت  به ضرورت موضع گيريهاي روشن تر و صريحتر متقاعد گرديده اند.
 

ماههاست که آشکار گرديده، با توجه به تغييراتي که در روانشناسي مردم و اوضاع منطقه و جهاني پديد آمده, امکان تداوم تعادل نيرويي که در درون حکومت و در سطح جامعه شکل گرفته، وجود ندارد و جامعه ما در آستانه تحولات بزرگي است.

 

رهبران اصلي محافظه کاران(مصلحت طلبان رژيم) در ماههاي گذشته بارها کوشيدند با مانورهاي سياسي راهي در تغيير تعادل نيرو در جامعه بيابند. طرحهاي از قبيل وفاق ملي، تلاش براي بهره گيري از تضادهاي تاريخي نهضت آزادي و چپ هاي مذهبي، مذاکره با مقامات آمريکايي و تلاش براي جلب اعتماد آنان از اين شمارند. اگر دو سال و نيم قبل در جريان بستن نشريات، خامنه اي در ديدار با رهبران جريان دوم خرداد صريحا مطرح کرده بود که در صورت مقاومت و عدم تبعيت از وي آنان را از درون حکومت تصفيه و سرکوب خواهد کرد، اگر در جريان انتخابات رياست جمهور بخشي از محافظه کاران تمامي تلاش خود را بکار گرفتند تا خاتمي را از کانديداتوري منصرف سازند و خامنه اي حاضر نشد به کوچکترين مصالحه اي با وي تن دهد، امروز طرح ايده خروج از حاکميت و گسترش آن در ميان نيروهاي دوم خرداد، آنان را وحشتزده ساخته و طراح اين ايده را در زندان  واميدارند که آنرا نفي کند.

 

دشواري محافظه کاران آنست که ميدان مانورهاي آنان هرروز محدود تر ميشود. آنچه دوسال و يا حتي يکسال پيش ميتوانست حداقل موقتا عملکرد داشته باشد، امروز بي اثر است. لازمه مانورهاي سياسي در شرايط کنوني پذيرش گامها وعقب نشيني هايي جديست که آنان فاقد چنين جسارت و آمادگي هستند. مانورهايي که مضمون و هدف آن، حفظ تعادل نيروي کنوني و مقابله رو در رو با خواست بيش از 85 در صد مردم باشد، فاقد کار آيي است.
 

سياست غالب رهبران اصلي محافظه کاران در سالهاي اخير  تصفيه و در صورت مقاومت سرکوب بخش راديکال اصلاح طلبان و وادار کردن معتدلين آنان به سازش و سپس پيش برد برخي رفرمهاي اقتصادي و اجتماعي بود. پيشبرد اين سياست هر روز با دشواري بيشتري مواجه ميگردد. مخالفت عمومي با آنان در سطحي است که کساني که به سازش با آنان تن دهند بسرعت موقعيت خود را از دست خواهند داد. هر روز بر دامنه نيروهايي که بر اساس اين سياست تحت عنوان راديکالها  ميبايست تصفيه و يا سرکوب شوند افزوده ميگردد. امروز صحبت حذف و حتي سرکوب  مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب مشارکت مطرح است.

 

سياست آمريکا در مقابله مستقيم با رژيم اسلامي بر تعادل نيروها در ايران مستقيما موثر گرديد. مسيولين رژيم عليرغم تبليغات خود، از امکانات  آمريکاييها در اعمال فشار بر ايران واقفند. اگر در سالهاي دهه 60 اعمال فشار خارجي به تقويت همبستگي ملي و دفاع از حکومت مِيانجاميد و مسيولين رژيم بارها ازاين روحيه در سرکوب مخالفين بهره برداري نمودند، اين بار کم نيستند کساني که  در آرزوي تغيير رژيم حتي توسط يک نيروي خارجي هستند. غربيها براي اعمال فشار بر ايران امکانات فراواني در اختيار دارند و تنها وسيله آنان دخالت مستقيم نظامي نيست.

 

در ماههاي گذشته محافظه کاران بارها کوشيدند تا راهي براي مذاکره مستقيم با آمريکاييها بيابند و  به  آنان اطمينان دهند که آماده اند براي دستيابي به مصالحه، بيش از ساير نيروها به آمريکاييها امتياز دهند. چنين مصالحه اي عملي نشد. موقعيت آمريکاييها در منطقه مستحکم تر از آنست که حاضر شوند در ايران به يک نيروي غير قابل اعتماد، بدون پاِيه اجتماعي وافشا شده  در افکار عمومي غرب تکيه کنند. اگر چنين مصالحه اي عملي ميشد، آنان در پيشبرد سياستشان و حذف و سرکوب مخالفينشان در حکومت ترديد نميکردند.
 

آنچه تا بامروز براي آمريکاييها مانع پديد آورده، نه توان رژيم در دفاع خود بلکه مخالفت هايي است که در اروپا و آمريکا در برابر سياست جرج بوش وجود دارد.  استدلال اروپاييها در توضيح سياستشان، وجود نيروهاي مدافع  اصلاجات در درون حکومت است. حذف و يا کناره گيري آنان و  بطور مشخص خاتمي از حکومت، غرب را در اعمال فشار بر رژيم متحد ميکند.  حمهوري اسلامي فاقد امکاناتي است که بتواند در برابر چنين فشاري مقاومت کند. رهبري محافظه کاران از بهاي اقداماتي که کناره گيري خاتمي را بدنبال داشته باشد واقف است.
 

امکانات رهبران محافظه کار براي مانورهاي سياسي محدود و محدود تر گردِِيده. هر چند مشکلات آنان نشانه امکانات وسيعتري است که در راه مبارزه براي استقرار دمکراسي در ايران پديد امده است ولي در عين حال در شرايطي که آنان آماده تسليم به واقعيات جامعه و تمکين به خواست مردم نيستند ميتواند منشا ماجراجويي گرديده و جامعه ما را در کوتاه مدت و يا حتي ميان مدت  با خطرات جدي مواجه سازد. آنان کماکان نيروي متشکل سرکوب را در اختيار دارند و مردم با وجود مخالفت عمومي با آنان فاقد اهرمهاي لازم براي مقابله کوتاه مدت با يورش احتمالي آنانند. نيروهاي اپوزيسيون فاقد امکانات و نفوذ توده اي براي مقابله با چنين خطري هستند و اصلاح طلبان درون حکومت و يا مشخص تر رييس جمهور که چنين امکاناتي را در اختيار دارند، تا بامروز روحيه گام نهادن در سازماندهي يک مقاومت توده اي  را از خود نشان نداده اند. ضعف، سردرگمي و بي برنامگي محافظه کاران خظر ماجراجويي هاي آنان را منتفي نميسازد.
 

مقابله با چنين خطري آنجا که به اصلاح طلبان درون و حاشيه حکومت باز ميگردد، نه با محدود کردن اقدامات اصلاحي و امتياز دادن به آنان بلکه تنها با نمايش قاطعيت عمومي در برابر آنان ممکن است. محافظه کاران  بايد بروشني عواقب اقدامات خود را ببينند. آنان بايد بدانند که دوران حذف گام بگام اصلاح طلبان بسر آمده و ادامه اين سياست با واکنش عمومي اصلاح طلبان مواجه خواهد شد. ترديد در مقاومت در برابر فشارها، نه مانع که تشديد کننده چنين فشارهايي است.

 

نيروي اجتماعي بالفعل در برابر فشارهاي محافظه کاران، عمدتا اقشار مدرن ، روشنفکران، جوانان و زنانند. بخش بزرگي از اين نيرو به ضرورت  تحول بنِيادين ساختار حکومت معتقد بوده و به نيروي  جمهوريخواهان (تمام عيار) تعلق دارند. امروز پيشبرد اصلاحات و مقاومت در برابر فشارها بدون مشارکت اين نيرو ناممکن است. متاسفانه اين نيرو در مبارزه سياسي غير متشکل بوده و نقش سياسي آن در برابر نقش و تاثير اجتماعي آن ناچيز است. مقابله با خطراتي که جامعه ما را تهديد ميکند و سمت  تحولات آتي تا حد زيادي به تقويت نقش سياسي اين نيرو و شرکت متشکل آن در مبارزه سياسي وابسته است.

 

22 دیماه 1381