در باره مناسبات

جمهوريخواهان و هواداران رژيم پادشاهی

 

 

- در سياست مابين اتحاد استراتژيک و خصومت روابط ديگری نيز وجود دارد.

 

- امروز ما در شرايط جابجايي قدرت نيستيم و زمان تدارک  و  گفتمان سازی است. جمهوريخواهان ايران امروز در مرحله هويت سازی و ارايه سيما و برنامه اثباتی اند.

 

- از بوجود آوردن ترديد و کم اهميت جلوه دادن هرگونه امتياز مبنی بر شرع يا ارث در حاکميت چه از سوی مشروطه خواهان اسلامی و يا پادشاهی و يا جمهوريخواهانی که تصور ميکنند برای شکل دادن اتحاد بايد در اين جهت سخن گويند بيش از همه  اقتدارگرايان حاکم سود خواهند برد.

 

******************

 

نوشته زير بازنويسی جلسه پالتاکی است که در رابطه با مناسبات جمهوريخواهان و هواداران رژيم پادشاهی در پالتاک عمومی اتحاد جمهوريخواهان برگزار شد. اين صحبت ها در چند نوبت و برخا در پاسخ به سوالات مطرح گرديد. در اين بازنويسی صحبت ها خلاصه شده و تلاش گرديده که در يک کليت به صورت يک مقاله طرح شود

 

ضرورت اتحاد جمهوريخواهان

 

سه سال پيش تلاشی که برای شکل دهی اتحاد جمهوريخواهان آغاز شد برمبنای تحليلی بود که به نظر من کماکان به قوت خود باقی است. اين تحليل که در آن زمان در چند مقاله منتشره قبل از کنفرانس برلين بازتاب يافت اين بود که جامعه ايران آبستن تحول است. تعادل نيروها در جامعه به گونه اي بوده و هست که با وجود همه امکاناتی که در راستای هموار کردن راه تحولات دمکراتيک وجود دارد، مخاطراتی که آينده جامعه ما را تهديد ميکند واقعی است. آينده جامعه ما به وزن وعملکرد نيروهای عمده سياسی کشوربستگی دارد. 

نيروهای سياسی عمده کشورمان را ميتوان به چهار جريان عمده نيروی حاکم، اصلاح طلبان اسلامی، هواداران رژيم پادشاهی و جمهوريخواهان تقسيم کرد. البته ميتوان نيروهای ديگری مثلا شورای ملی مقاومت را به اين تقسيم بندی افزود و يا هريک از نيروها را به گرايش های مختلفی تقسيم کرد. سه نيروی نخست هر يک از امکانات معينی برخوردار بوده و به نسبت های متفاوت در سمت دهی تحولات آتی نقش خواهند داشت. در کنار اين سه جريان گرايش ديکربعنی جمهوريخواهی در سالهای اخير بطور مداوم رشد نموده و امروز به يک نيروی تاثيرگذار بر روند های سياسی اجتماعی جامعه بدل گرديده است. گرايشی که معتقد به حاکميت بر اساس رای مردم بوده و با هر نوع حاکميتی که در هر سطحی برمبنای ارث يا شرع شکل گرفته باشد مخالف است. گرايشی که بالاخص اکثريت قاطع نخبگان فکری، هنری و ادبی وبخش عمده تحصيل کردگان جامعه را به خود جلب نموده و در سالهای اخير در تاثيرگذاری بر روند های اجتماعی در عرصه هايی نقشی تعيين کننده ايفا نموده است.اگر نتوان روند های سياسی آينده نزديک جامعه ما را با اطمينان پيش بينی کرد ميتوان قطعا نظر داد که اين روندها تا حد زيادی بستگی به وزن اين نيروی اجتماعی خواهد داشت. متاسفانه جمهوريخواهان ايران تا به امروز آنجا که به عرصه سياست و تاٍثيرگذاری بر قدرت سياسی ارتباط مي يابد، قادر نگرديده اند در حد کيفيت و وزن اجتماعی خود تاثير گذار باشند. جامعه ايران نيازمند آنست که اين نيرو بتواند وزنی متناسب با موقعيت اجتماعی خود در عرصه سياست و در تحولات آتی ايفا کند. تلاش برای نزديکی؛ همسويی و اتحاد جمهوريخواهان با هدف پاسخ گويی به اين ضرورت بود .

 

چالش های نظری در رابطه با اتحاد جمهوريخواهان

 

تلاش برای نزديکی و اتحاد جمهريخواهای از همان ابتدا با مخالفت و چالش های نظری بخشی از جمهوريخواهان مواجه شد. عمده ترين اين چالش ها عبارت بودند از:

1 کسانی که متشکل شدن جمهوريخواهان با توجه به سمت گيری های متفاوت تاريخی و اجتماعی آنان را در شرايط کنونی ناممکن و غير مفيد ميدانستند و معتقد بودند مقدم بر چنين اتحادی ما نيازمند سازمانهايی با سمت گيری اجتماعی و مخاطبين مشخص هستيم. ابتدا بايد در راه تقويت سازمانها و احزاب موجود يا شکل دهی احزابی نوين با سمت گيری مشخص کوشيد و سپس اتحاد جمهوريخواهان ميتواند به  شکل جبهه ای از اين احزاب شکل گيرد. اين ايده تا آنجا که بر دشواريهای واقعی متشکل شدن جمهوريخواهان انگشت گذارده و تلاش برای يافتن اشکال سازمانی نوين و مناسبی برای چنين اتحادی را گوشزد مي نمود، مورد تاييد و آنجا که در عمل پاره پاره بودن جمهوريخواهان و تداوم شرايط همان زمان را توصيه نموده و تلاش برای متشکل شدن جمهوريخواهان را به آينده ای نامعلوم محول مي نمود مورد نقد بود. اين بحث امروز نيز مطرح است.

2 کسانی که اتفاق نظر بر اهداف عمومی و همسويی های سياسی موجود نيروهای  جمهوريخواه را برای شکل دهی يک تشکل کافی نميدانستند و شکل دهی دو يا چند اتحاد بر اساس تفاوت در خط مشی ها را پی گيری ميکردند. اين ايده در عمل مورد پذيرش بخشی از جمهوريخواهان در خارج از کشور قرار گرفت و شکل گيری اتحاد جمهوريخواهان و جمهوريخواهان لاييک دمکرات نتيجه آن بود. به نظر من آن چه در اين چند سال رخ داد، يعني تغييرات طبيعی که همواره در مواضع و تحليل های سياسی بر اساس تغيير شرايط رخ ميدهد و نيز مطرح شدن موضوعات و اختلافات جديدی در همه طيف های جمهوريخواه که طبيعتا اگر مدافعين اين ايده در نظر خود استوار باشند بايد جدايی های جديدی را توصيه نمايند، آنها را در بحث نظری جدی در موضع دشواری قرار داده است.

3 چالش سوم که موضوع بحث امروز ماست اتحاد جمهوريخواهان را در شرايط کنونی کم اهميت و يا در مواردی مضر ميدانست و بر اتحاد نيروها بر اساس اعتقاد به دمکراسی تاکيد ميکرد. برخی از جمهوريخواهان بالاخص در داخل کشور معتقد بودند که يک تشکل جمهوريخواه سکولار در فعاليت علنی و قانون در ايران با دشواری مواجه خواهد بود و درست آنست که در جهت شکل دهی يک تشکل مدافع دمکراسی و حقوق بشر با مشارکت بخش های راديکالتر اصلاح طلبان کوشيد. مساله امروز جامعه ما مقابله با نيروی حاکم در جهت کسب آزاديهای سياسی و اجتماعی است و در اين راستا سکولارها و بخشی از اصلاح طلبان هم موضعند.

بخش ديگری از دوستان ما به اتحاد نيروهای جمهوريخواه و مشروطه خواه سلطنتی با هدف نفی رژيم اسلامی حاکم و استقرار دمکراسی اعتقاد داشته و دارند. اين ايده موضوع بحث امروز ماست.

استدلال مرکزی مدافعين اين ايده آنست که تمايز مابين مشروطه خواهان و جمهوريخواهان در شکل حاکميت است. بر اساس توافق روی دمکراسی، جدايی دين از دولت و مقابله با رژيم اسلامی حاکم ميتوان متحد شد. در اين استدلال گفته ميشود تمايز مدل پيشنهادی مشروطه خواهان و جمهوريخواهان مشابه تمايز مابين جکومت انگليس و حکومت فرانسه است. هر دو نيرو خواهان حاکميت مردمند و تنها تمايز آنان در شکل حکومت است. جدال مرکزی جامعه ما از انقلاب مشروطيت تا به امروز جدال مشروطه و مشروعه بوده و مشروطه خواهان هوادار رژيم پادشاهی و جمهوريخواهان در اين نبرد دريک صف و در برابر مشروعه خواهان بوده و هستند. آنان معتقدند درست آنست که نيروها در يک تشکل يا جنبش واحد حول يک پلاتفرم دمکراتيک متشکل شوند و تشکل جمهوريخواهان خلاف اين روند است.

طبيعی است اگر چنين استدلال و برداشتی واقعی باشد تاکيد بر تمايزات اين دو نيرو و معرفی آنان به عنوان دو جريان متفاوت اجتماعی نادرست و مضر است. تمايز مدل حکومت فرانسه و سوئد در مقايسه با مباحثی که در رابطه با اهداف و برنامه های ما، مابين خود جمهوريخواهان وجود دارد در درجه چندم اهميت خواهد بود.

 

تقسيم نيروها به دو جبهه

 

در تفکر بخش بزرگی از نيروهای سياسی جامعه ايران فرهنگی حاکم است که تمايل دارد همه نيروهای سياسی جامعه را در يک کاتگوری خير وشر تقسيم بندی کند. آنانکه ميتوانند با هم متحد شوند و در يک صف قرار دارند و مخالفينی که در جبهه خصم قرار دارند. برای متحد شدن بايد مرزها کمرنگتر و کمرنگتر تصوير شود و مرزبا مخالفين پررنگتر و پررنگتر. تقسيم نيروها به دوجبهه سازش ناپذير انقلاب و ارتجاع،  ضد امپرياليست و وابسته يا سازشکار به امپرياليسم نمونه های گذشته اين متد است و مطلق کردن مبارزه واقعی مشروطه و مشروعه در تمامی دهه های گذشته و تداوم آن تا بامروز و نتيجه سياسی گرفتن از آن نمونه ديگر اين برخورد است. رودررويی مشروطه و مشروعه در تاريخ معاصر ايران واقعی است ولی همه سمت گيری ها را توضيح نمي دهد. در دوره پنجاه ساله پادشاهی پهلوی، هواداران رژيم در صف مشروطه قرار داشتند و يا مشروعه؟ و يا آيا امروز نيرويی که با هر نوع امتياز مبتنی بر ارث و مذهب در حکومت در هر شکل و سطحی مخالف است، وجود ندارد؟ نيروهای سياسی و اجتماعی متنوع تر و چند وجهی تر از آنند که بتوان در تمامی دوران آنها را با يک پارامتر توضيح داده و جای آنان را در صف بندی ها مشخص کرد. اين واقعی است که در شرايط معين تاريخی و در يک تصميم گيری مشخص ممکن است نيروها در دو جبهه در برابر هم صف آرايی کنند، اين واقعی است که در يک مقطع تاريخی يک جريان سياسی ميتواند حل يک شکاف اجتماعی را در اولويت دانسته و برآن اساس با ديگران رابطه برقرار کند ولی تعميم يک شکاف به چند دهه و تلاش برای توضيج موقعيت همه نيروها براساس آن شکاف، ساده کردن پيچيدگی های اجتماعی و مبارزه سياسی است. در سياست مابين متحد استراتژيک و خصومت روابط ديگری نيزوجود دارد.

مشروطه خواهان هوادار رژيم پادشاهی و جمهوريخواهان دو نيروی اجتماعی با دو تاريخ و دو فرهنگ سياسی متفاوتند و تقليل دادن تمايزات اين دو نيرو به اختلاف بر سرتنها شکل حکومت واقعی نيست. تاکيد مشروطه خواهان بر هويت خود به عنوان هواداران رژيم پادشاهی بی اساس نيست. 

 

تمايزات جمهوريخواهان و هواداران رژيم پادشاهی

 

من در صحبت امروز، بحث را بر رابطه اين دو نيرو و مشکلات سياسی که در اين رابطه وجود دارد متمرکز ميکنم. بحث در رابطه با پايه های نظری و ديدگاه هايي که منجر به پذيرش رژيم پادشاهی و يا جمهوری ميگردد،بحث ديگری می طلبد. در اين صحبت من سعی مي کنم تمايزات عملی دو نيروی هوادار رژيم پادشاهی و جمهوری خواهی را برشمرده و از نظر يک جمهوری خواه انتقاداتم را به هواداران رژيم پادشاهی بيان کنم. هر گونه رابطه سياسی مابين دو جريان اجتماعی با ارايه ارزيابی های متقابل از نقاط قدرت و ضعف ديگران و نقد ايده ها وعملکرد سياسی ديگر نيروها ممکن است.  تمايز مابين مشروطه خواهی و جمهوريخواهی در شرايطی که رژيم پادشاهی بر کشور حکومت ميکند تفاوت مابين طرفداری از اصلاحات و تغييرات بنيادین است. در چنين شرايطی اين دونيرو هر دو هدف استقرار دمکراسی را با دو خط مشی سياسی و روش متفاوت تعقيب ميکنند يکی با روشهای گام به گام و اصلاح طلبانه و ديگری با خواست تغييرات بنيادين. ولی در شرايطي که رژيم سلطنتی در يک کشور حاکم نيست تمايز کيفيتا تغييرميکند. در اينجا يک نيرو خواهان حذف امتيازات دينی و موروثی از حکومت است و ديگری خواهان بازگشت به رژيمی است که در آن اصل و نسب موجب احرازامتيازاتی در ساختار حکومت مي شود. فراموش نکنيم که حتی در پيشرفته ترين رژيم های پادشاهی نيز به هر حال شاه و يا ملکه اختيارات مشخصی ولو محدود بر عهده دارد. هنوز در انگليس اشراف زاده ها در مجلس اعيان جمع شده و قوانين معينی به تاييد آنان ميرسد. مشروطه خواهان دراين کشور ها ترجيح داده اند که هر چند دهه يکبار بخشی از اين اختيارات را سلب و آنان را محدودتر سازند و يا با دادن لقبLord  به شخصيت های کشور و افزودن آنان به مجلس اعيان نسبت اشراف زادگی را در اين مجلس تعديل و به تدريج حذف کنند . ولی در کشوری که رژيم پادشاهی حاکم نيست موقعيت نيروها اساسا تفاوت ميکند. دفاع از تشکيل مجلس اعيان و يا بازگشت خاندان سلطنتی پيشين در يک چهارچوب مشروطه در فرانسه ديگر معنای اعتقاد به رفرم واصلاحات ندارد. چنين ايده ای در اين کشور به مفهوم دفاع از سنت گرايی و مخالفت با دمکراسی وبرابری در برابر قانون است. و حتی در کشورهای اروپای شرقی که قبل از گام گذاردن در راه سوسياليسم رژيم های پادشاهی در آنها حاکم بود، در تحولات پس از فروپاشي بلوک شرق طرح چنين ايده اي همين مفهوم را داشت و مدافعان رژيم پادشاهی در اين کشورها سنت گرايان و مخالفين دمکراسی بودند.  حتی در کشور بلغارستان که با توجه به کارنامه مثبت تر رژيم پادشاهی پيشين و توان سياسی و چهره کاريزماتيک کانديدای پادشاهی که بازگشت به رژيم پادشاهی را به يک گزينه مبدل ساخته بود، همين تمايزات و مباحث، مشروطه خواهان آن کشوررا متقاعد ساخت که به جمهوري بپيوندند و کانديدای پادشاهی آنان در انتخابات برای مقام نخست وزيری و رياست جمهوری  کانديدا شود.

در کشوری مانند ايران بازگشت به رژيم پادشاهی ورود به مدل سوئد و اسپانيا نخواهد بود بلکه پا گذاشتن به ادامه روندهايی است که با انقلاب متوقف شد و آغاز جدال مابين اصلاح طلبان و اقتدار گرايان هوادار رژيم پادشاهی برای تعيين نقش اين نهاد و کاستن يا افزودن اختيارات آن است. به همين دليل اکثريت قريب باتفاق جريانهای سياسی مشروطه خواه قبل از انقلاب امروزجمهوريخواهند.

از اينکه امروز بخشی از مسئولين و روشنفکران هوادار رژيم پادشاهی اعلام ميکنند که خواهان يک رژيم مشروطه هستند بايد استقبال کرد و با آنان وارد بحث شد. بايد استدلال های آنان را که چه عواملی آنان را به پذيرش رژيم پادشاهی در ايران متقاعد ميسازد و چرا با استقرار جمهوری در ايران مخالفند  شنيد.

بخشی از مشروطه خواهان نقش تاريخی شاه و پيوندی را که در فرهنگ مردم ايران ميان شاه و مردم وجود دارد را مورد تاکيد قرار ميدهند. تصويری که در فرهنگ مردم ايران از شاه وجود دارد، حاکمي است مقتدرو تمايل به يک شاه عادل که بتواند جامعه را هدايت کند در بخشی از جامعه ما نيرومند است. حتی کم نيستند در ميان روشنفکران ايران که يک حاکميت اقتدارگرای هدايت گر را برای ايران در يک دوره ای مفيد و لازم ميدانند.  اين تمايلی است که وظيفه معتقدين به حاکميت مردم مقابله نظری با آنست نه نمکين و تاييد آن. تاييد اين تمايل  نه در خدمت حاکميت مردم که توجيه کننده رژيم سنتی سلطنتی و در شرايط کنونی رژيم فقاهتی در ايران است. ولی در اينجا ما تنها با يک بحث نظری با مشروطه خواهان مواجه نيستيم. اکثريت قاطع هواداران رژيم پادشاهی در ايران کسانی نيستند که با توضيحات مشروطه خواهان و امتيازات سيستم پادشاهی مشروطه اين گرايش را انتخاب کرده اند. بلکه با مقايسه رژيم اسلامی و رژيم پيشين، اين گرايش را برگزيده اند. رژيم پيشين يک رژيم استبدادی بود و نه يک مشروطه سلطنتی و کسانی که از اين زاويه رژيم پادشاهی را برگزيده اند، در خدمت ترويج گفتمان دمکراسی نيستند. متاسفانه با وجود تغييراتی که در تفکر برخی از هواداران رژيم پادشاهی بوجود آمده ولی کماکان نيروی اجتماعی اين گرايش در وجه عمده نيرويی است که در گفتمان خود تصويريک نيروی دمکرات را از خود ارايه نمي دهد. در اين زمينه لزومی نيست که دررابطه با دلايل آن توافق داشته باشيم، بلکه کافيست يک هفته به برنامه های راديويی يا تلويزيونی که توسط هواداران سلطنت بيست سال است پخش ميشود گوش دهيم. تشخيص تمايز گفتمان حاکم براين رسانه ها با يک گفتمان دمکراتيک چندان دشوار نيست. تجربه انقلاب بهمن نشان داد، آنچه در آينده يک نيرو تعيين کننده است تمايل حاکم بر پايه های اجتماعی آن نيروست. آينده هواداران رژيم اسلامی را نه صحبت های خمينی در پاريس که شعار حزب فقط حزب الله در بهشت زهرا رقم ميزد.

متاسفانه هواداران رژيم پادشاهی تا به امروزترجيح داده اند در چهارچوب يک جريان سياسی واحد عمل کنند. مشکل در اين نيست که اين نيرو منافع سياسی خود را اين چنين تشخيص ميدهد. مشکل در اين است که حفظ اين هم صدايی هزينه های خود را هم داشته است. مثلا بيست سال قبل در آغاز اين مباحث برخی از کادرهای اين نيرو کوشيدند تاريخ 50 ساله رژيم پهلوی را مورد بررسی و نقد قرار دهند. من شخصا آن زمان برخی زاويه های طرح شده مثلا در مقالات آقای داريوش همايون را در اين رابطه پسنديدم و برای من زاويه های جديدی در بررسی آن دوران گشود. ولی اين مباحث نه تنها گسترش و تداوم نيافت بلکه متوقف شد. آقای رضا پهلوی و سايرشخصيت های شناخته شده هوادار رژيم پادشاهی در مواردی به نقد رژيم پيشين ميپردازند ولی تا بامروز ترجيح داده اند که آنرا در مجموعه ای از دستاوردهای رژيم و بگونه ای طرح نمايند که برای شاه اللهی ها هم قابل تحمل باشد.

جمهوريخواهان در عين آنکه بايد تمايزات فکری نيروهای هوادار رژيم پادشاهی را در نظر گيرند ولی در سياست با يک نيروی واحد که دارای رهبری سياسی و گذشته واحد است مواجه اند. تصميم گيری در زمينه رابطه جمهوريخواهان و مشروطه خواهان نمي تواند بی اعتنا به گفتمان های نيرومند در درون اين مجموعه صورت گيرد

دشواری ذکرشده در بالا مشروطه خواهان را با اين مشکل مواجه ساحته که رضا پهلوی چه نقشی در مبارزه سياسی کشور ما دارد. در گفتمان مشروطه خواهی رهبران سياسی بايد به اتکا رای مردم اين موقعيت را يافته باشند و شاه چنين نقشی ندارد. ايشان به همين دليل در صحبت هايشان مطرح ميکنند که قصد ندارد به عنوان رهبر سياسی عمل کند ولی در عمل، رهبر سياسی واقعی مشروطه خواهان ايشان است. حوالی 20 سال پيش زماني که آقای رضا پهلوی بعنوان کانديدای پادشاهی مطرح شد، تلاش نمود که رهبری سياسی را به ديگران واگذار کند. در آنزمان پايه اجتماعی هواداران پادشاهی او را مورد حمله قرار داد و دهها مقاله در نقد عملکرد وی منتشر شد و برای مثال طرح شد که شاه بايد تاج را از ميان دو شير بربايد و کسی تاج را به وی تقديم نخواهد کرد. شاهی که تاج را از ميان دو شير مي ربايد يک سلطان مقتدر است و نه يک شاه مشروطه.

هستند امروز کسانی که از دخالت آقای رضا پهلوی در سياست و در موضع رهبری سياسی هواداران رژيم پادشاهی دفاع ميکنند به اين دليل که ايشان از زمره کسانی است که در مقايسه با ديگران مواضع مثبت تری در طيف هواداران رژيم پادشاهی دارد ولی اين تناقضی است که مشروطه خواهان با آن در گيرند. رهبر سياسی نمي تواند سمبل وحدت ملی و رهبر همه مردم باشد. رهبر سياسی مجبور است موضع گيری نمايد و هر موضع گيری در برابر خواست بخشی از نيروهای جامعه قرار مي گيرد. نميتوان کانديدای شاه مشروطه بود و مثلا راجع به شرکت و يا عدم شرکت در انتخابات نظر داد. چنين موضع گيری در هر سمتی، درست يا غلط برعليه خواست مليونها ايرانی است.

يکی از امتيازات اصلی و شايد از نظر سياسی مهمترين امتيازی که از طرف هواداران رژيم پادشاهی مطرح ميشود اين است که جمهوريخواهان به دليل فرهنگ حاکم بر نيروهای سياسی ايران و اختلافات فردی قادر نيستند رهبری واحد تشکيل دهند در حالي که آنان با اين دشواری مواجه نيستند ونيازی به انتخاب  رهبری ندارند و در نتيجه مي توانند موثرتر در مبارزه عليه رژيم شرکت کنند.

اين امتياز واقعی است. ولی اين امتياز يعنی پذيرش رهبری سياسی فردی که خود را بطور ادواری به رای مردم نمي گذارد، به نيروهايی که گفتمان استقرار حاکميت مردم را مي پذيرند تعلق ندارد. .برخی از دوستان مثلا نويسندگان نشريه کيهان چاپ لندن از اين هم فراتر رفته و از جمهوريخواهان مي خواهند که آقای رضا پهلوی را به عنوان رهبرسياسی اپوزيسيون به رسميت بشناسند. چنين خواسته ای با بنيان تفکر مشروطيت بيگانه است.

اين تصور که شرايط امروز به دليل حاکميت رژيم اسلامی شرايطی است ويژه و فردای پس از نفی رژيم  ضرورت های حاد امروز وجود ندارد ذهنی است. اگر قدرت سياسی آن گونه که هواداران رژيم پادشاهی مايلند، جابجا شود، کشور ما سالها با شرايط بحرانی مواجه خواهد بود. محمد رضا پهلوی در سالهای دهه 20 نقش يک پادشاه مشروطه را داشت. او ترجيح مي داد که رهبری سياسی را به غولهايي چون قوام السلطنه و مصدق و رزم آرا محول کند. ولی همان نيروي اجتماعی که سلطان مقتدر را مناسب مي دانست گام به گام از او فردی ساخت که هيج شخصيت مستقلی را در اطراف خود تحمل نميکرد. هريک از اين گام ها نيز با شرايط ويژه و حاد آنزمان و توطئه های مخالفان توضيح داده شد، نجات آذربايجان، مقابله با خطر کمونيسم، پيشبرد اصلاحات و ...

 

رابطه نيروها در شرايط امروز

 

امروز ما در شرايط جابجايي قدرت نيستيم و زمان تدارک  و  گفتمان سازی است. مدل های ارايه شده در زندگی امروز جريانهای سياسی مدلهايی است که برای فردای کشور ارايه ميشود. پذيرش توده ای گفتمان حاکميت دمکراتيک در مبارزه نظری با ديگر مدلهايی که همين امروز در واقعيت عملی و مناسبات نيروها اجراميشود امکان پذير است. اهميت اين مباحثات نه از بيم تقويت آلترناتيوهای غير مطلوب بلکه از زاويه مقابله با گفتمان نيروی اقتدارگرای حاکم بر کشور ما ضرور است. از بوجود آوردن ترديد و کم اهميت جلوه دادن هرگونه امتياز مبنی بر شرع يا ارث در حاکميت چه از سوی مشروطه خواهان اسلامی و يا پادشاهی و يا جمهوريخواهانی که تصور ميکنند برای شکل دادن اتحاد بايد در اين جهت سخن گويند بيش از همه  اقتدارگرايان حاکم سود خواهند برد.

جمهوريخواهان ايران امروز در مرحله هويت سازی و ارايه سيما و برنامه اثباتی اند. عدم موفقيت تلاشهايی که برای ارايه کانديدای واحد از طرف اين نيروها در انتخابات رياست جمهورکه تنها در خدمت ارايه سيمای مستقل جمهوريخواهان بود دشواريهای اين راه را منعکس کرد. ساختن گفتمان جمهوريخواهی درآغاز راه است. اگر هواداران رژيم پادشاهی و حاکميت فقاهتی بدليل سالها شرکت در قدرت هويت، سيما و تاريخ معينی را نمايندگی ميکنند، جمهوريخواهی درآغاز راه است. هر چند مولفه های اين جريان يعنی نيروهای چپ، ملی و دمکراتهای مذهبی در مبارزات نيم قرن اخير سيما و تاريخ معينی را با خود حمل ميکنند ولی حرکت مشترک آنان دريک جريان جمهوريخواهی پديده ای است جديد. مشارکت دراتحادها و ايتلاف های سياسی ميبايست در جهت تقويت هويت يابی جمهوريخواهی باشد. تلاش برای متشکل شدن جمهوريخواهان و شرکت آنان با سيمای خود در مبارزات سياسی در اين راستاست.

در شرايط کنونی بدلايلی که بخشا ذکر شد، شکل دهی اتحادی از مجموعه نيروهايی معتقد به آزاديهای سياسی و اجتماعی عملی نيست. نه تلاشهايی که تحت عنوان جبهه دمکراسی و حقوق بشر در داخل کشور مطرح ميشود قادر نخواهد بود مجموعه نيروهایی از طيف های گوناگون را دربر گيرد و نه تلاشهایی که تحت عنوان جنبش دمکراسی و يا جنبش رفراندوم صورت ميگيرد قادر است مجموعه ای از نيروهای جمهوريخواه و مشروطه طلب را شامل شود. و اشکار است که نيروهای غير جمهوريخواه طرح کننده اين دو جبهه در برابر هم قرار داشته و خود را فاقد نقطه مشترک ميدانند. مبارزه برای متشکل شدن و تقويت حضور جمهوريخواهان نيازجامعه ماست و به همين دليل امکانات معين برای حرکت در اين راستا شکل گرفته.  امروز تقويت مبارزه برای دمکراسی آنجا که به جمهوريخواهان باز ميگردد قبل ازهمه با متشکل شدن و ساختن و ارايه گفتمان جمهوريخواهی گره ميخورد.

طبيعی است که جمهوريخواهان در مبارزه سياسی تنها نيستند و با ديگر نيروهای اجتماعی و سياسی در تماس قرار ميگيرند. رابطه نيروهای جمهوريخواه و ساير نيروهای اجتماعی درعرصه سياست و در رابطه با هر مساله مشخص را مصالح مبارزه برای تحقق دمکراسی و پيشرفت کشور رقم ميزند. گفتگو؛ همسويی، همکاری، حمايت متقابل و اتحادهای مشخص جزيی از سياست و گفتمان جمهوريخواهی است. نيروهای سياسی هر يک دارای نقاط قوتی هستند که ميتوان آن را شناخت و در گسترش مبارزه برای دمکراسی از آن بهره گرفت. 

دوری و نزديکی نيروها درهرعرصه ای علاوه براهداف استراتژيک، چگونگی رابطه گيری نيروها با مسايل مشخص اجتماعی را که تابعی است از تاريخ و فرهنگ سياسی حاکم برآنان تعيين ميکند.

برای مثال جمهوريخواهان دردفاع از حقوق بشر و افشای موارد نقض آن توسط رژيم با هواداران پادشاهی در عمل همسويی دارند. همه نيروهای شرکت کننده در چنين عرصه هايی که اساسا توسط سازمانهای دمکراتيک و مدافع حقوق بشر پيش برده ميشود ميتوانند در جهت تقويت اين فعاليت ها بکوشند.

در عرصه تقويت نهادهای جامعه مدنی و تشکل های توده ای جمهوريخواهان و مشروطه خواهان دو رويکرد کاملا متفاوت دارند. جريان اصلی جمهوريخواهی شرکت در اين نهادها، تقويت آنها و دفاع از خواستهای مشخص آنان را که اساسا مطالباتی است و رژيم را مستقيما زير سوال نميبرد، وظيفه خود ميداند، حال آنکه هواداران رژيم پادشاهی درتبليغات و سياست های عملی خود همواره صرفا نيروها را به بميدان آمدن و مبارزه قاطع عليه رژيم فراخوانده اند. فراخوانهايی که بی توجه به شرايط ادامه کاری تشکل ها بوده و به نظر من نه ياری دهنده بلکه مثلا در مورد تشکلهای دانشجويی در بسياری از موارد بدليل بی توجهی به تعادل نيرو مضر بوده. در اين زمينه فعاليت فعالان جمهوريخواه در داخل کشور در عمل با اصلاح طلبان اسلامی در تماس قرار ميگيرد. بيهوده نيست که برای بخشی از فعالين جمهوری خواه در خارج از کشور در تمامی سالهای گذشته نوع رابطه با هواداران رژيم پادشاهی صرف نظر از پاسخ تند يا ملايمی که بدان ميدهند مطرح است و در داخل کشور اين رابطه با اصلاح طلبان اسلامی است که صرف نظر از پاسخ نيروها همواره موضوع سوال بوده و هست.

 

مهدی فتاپور

22.12.2005