دگرگونی گفتمان و فرهنگ سیاسی

 

از من خواسته شده که د رضرورت دگرگونی گفتمان و فرهنگ سیاسی نیروهای سیاسی ایران مطلبی تهیه کنم. این مبحثی است گسترده که میتوان از زوایای مختلف به آن پرداخت که در چارچوب یک نوشته ممکن نیست. من در این مطلب به ذکر برخی زوایا در این رابطه اکتفا میکنم که امیدوارم با نوشته های سایر دوستان تکمیل شود

سی سال از انقلاب بهمن میگذرد.در این سی سال ایران و جهان تحولات بزرگی را پشت سر نهاد. جهان دو قطبی سی سال پیش حای خود را به جهانی داده است که چگونگی مواجهه با گلوبالیزاسیون به یکی از مرکزی‌ترین مسائل آن بدل گردیده است. کشور سوسیالیستی شوروی در همسایگی شمالی ما جای خود را به جمهوری‌های مستقل روسیه و آذربایجان و ترکمنستان داده است و چهره سیاسی دو کشور همسایه ما عراق و افغانستان در شرق و غرب از پایه دگرگون گردیده. ایران  نیز حوادث بزرگی چون انقلاب، 8 سال جنگ، تصفیه‌ها و سرکوب‌های دهه 60، سی سال حکومت اسلامی و ... را پشت سر نهاد.

در این سی سال چهره کشور ما در عرصه های گوناگون دگرگون گردیده. تحولاتی که بخش بزرگی از آنان خارج از اراده و حتی بر خلاف تمایلات نیروی حاکم بر کشور رخ داده است.

امروز ایران کشوری است که در مقایسه با سی سال پیش بمراتب پیجیده‌تر شده و روابط نسبتا ساده سرمایه‌داری آنروز جای خود را به تقسیم کاری پیچیده و تودرتو داده است. امروز در کشور ما نزدیک به دوملیون دانشجو وجود دارد. فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها دیگر به فرزندان اقشار معینی در شهرهای بزرگ محدود نیستند. گسترش اینترنت، ماهواره‌ها و وجود صدها هزار ایرانی در خارج از کشور امکانات خبرگیری و تاثیرپذیری از تحولات دیگر کشورها را در سطح وسیعترین اقشار جامعه ما ممکن نموده.

تحولات عظیم ساختاری سی سال گذشته که با دگرگونی ها و فراز و نشیب های سیاسی همراه گردیده نمی‌توانست در تفکر و روانشناسی اجتماعی ایرانیان تغییرات عمیقی بوجود نیاورد. ایرانیانی که پس از سالها دوری از وطن امکان سفر به ایران می‌یابند، از فاصله عظیمی که مابین ارزشهای حاکم و روانشناسی عمومی مردم و آنچه از ایران سی سال پیش در خاطر دارند شگفت زده می‌شوند. چنین تمایزاتی نه تنها مابین ارزشهای حاکم دیروز و امروز  بلکه مابین ارزشها، روانشناسی و رفتار نسل‌های مختلف ایرانیان نیز مشهود است. تفاوت‌هایی که بسی فراتر از تمایزات طبیعی مابین نسل‌های مختلف در دیگر جوامع است. بیست ساله ها و سی ساله ها و مسن تر از چهل ساله های ایران بگونه‌های متفاوتی می‌اندیشند و عمل میکنند.

چهل سال ببالاها و یا بعبارتی دهه چهلی ها، در انقلاب شرکت داشته‌اند. صدها هزار نفر از آنان در حوادث سالهای پس از انقلاب و جنگ جان باختند. آنان با امید و آرزو قدم به میدان مبارزه اجتماعی نهادند و چه آنانی که آرزوهای خود را در استقرار و تحکیم رژیم اسلامی میدیدند و چه آنان که فراتر رفتن از این رژیم را هدف قرار داده بودند، با شکست و ناکامی مواجه شدند. آنان که تحقق آرزوهای خود را در تحقق این رژیم ممکن می‌دانستند، بیک یا دو دهه زمان نیاز داشتند، تا دریابند، فداکاری‌هایشان به دست یابی به آنچه آرزو داشتند منجر نشده و آنچه آنان در رویاهایشان از رژیم اسلامی تصور داشتند، با واقعیت این رژیم ناخواناست و آنان که آرزوهایشان را در فراتر رفتن از این رژیم ممکن می‌دانستند با سرکوب و زندان و کشتار مواجه شدند و در دست‌یابی به اهدافشان ناکام ماندند. دهه چهلی های ایران خاطرات و تاثیرات خوب و بد دوران انقلاب، جنگ و دشواریهای سالهای پس از انقلاب را با خود حمل میکنند.

سی ساله های ایران یا دهه پنجاهی ها در روزهای انقلاب کودک بودند. آنان تنها تصور مبهمی از آنچه گذشت در خاطر دارند. آنان در ناکامی و سرخوردگی نسل پیشین سهیم نبوده‌اند و در عین حال آرمانگرایی‌‌ها، قهرمانی‌ها و جانبازی‌های آن روزگار را بعنوان یک خاطره در ذهن خود ثبت کرده‌اند. آنان در دهه گذشته پا بعرصه مبارزه اجتماعی نهادند و صحنه سیاسی ایران را دگرگون کردند. آنان نیروی محرک شکل‌گیری جنبش اصلاحات و جنیش های اجتماعی از قبیل جنبش  زنان و جوانان ایران بودند. جنبش‌هایی که هم ازنظر شکل و هم محتوای مبارزات، تمایزاتی پایه‌ای با مبارزات دوران انقلاب داشت. اگر آن دوران رمانتیسم در تفکر و فرهنگ نیروهای سیاسی حاکم بود، در مبارزات دهه گذشته تقویت عنصر پراگماتیسم را بروشنی میتوان مشاهده کرد

بیست ساله ها یا بعبارت دیگر دهه شصتی ها پس از انقلاب متولد شده‌اند. آنان راجع به دوران قبل و پس از انقلاب تنها از دیگران شنیده‌اند. دورانی دشوار. آنان در فضای دیگری متولد و بزرگ شده‌اند. آن ارزشهایی که بانقلاب منجر شد از نظر آنان مردود و عامل دشواریهای کنونی است. ارزشهایی که کشور را به جنگ کشید، نیروهای سیاسی را به کشتار کشاند، به تعطیل دانشگاه و تصفیه دهها هزار معلم و کارمند منجر شد و ... آنان به ارزشهای آن دوران احساسی منفی و حتی تقابلی دارند. کوشش‌های نیروی حاکم برای جلب آنان به ارزشهای مورد نظر حاکمیت با شکست کامل مواجه شده. برخوردهای خشن و سرکوب‌گرانه در این زمینه تنها تقابل با ارزشهای مورد اعتقاد نیروی حاکم را تشدید نموده است. هیچ‌گاه در ایران ارزشهای غربی تا حد امروز گسترش نداشته است. اگر در دوران انقلات جمع‌گرایی ارزش مورد پذیرش همه نیروهاست، امروز فردیت‌گرایی تقویت شده است.

تغییرات ساختاری و اجتماعی کشور و عدم پاسخگویی به ضرورت های ناشی از این تغییرات برخی شکاف‌های اجتماعی را در حدی عمق داده که میتواند در یک شرایط بحرانی سرباز کند. برای مثال امروز تعداد دانشجویان دختر بیش از داشجویان پسر است. با افزایش دانشجویان دختر در چند سال آینده، ما هر سال  صدها هزار زن تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان میرسانند. هیچ نیرویی قادر نخواهد بود که این تعداد زنان تحصیل کرده را از شرکت در حیات اجتماعی محروم سازد. تضاد قوانین موجود و تلاش حکومت در حفظ این قوانین، قطعا به تلاطم ها و درگیری‌های گسترده اجتماعی می‌انجامد. قدرت گیری جنبش زنان انعکاسی است از شرایط جامعه ما. ما امروز در همسایگی خود با کشورهای مستقل  آذربایجان، ترکمنستان و حکومت نیمه مستقل کردستان مواجهیم. عدم درک ضرورت یافتن راه‌حل های دمکراتیک در برابر حقوقی همه اقلیت‌های ساکن جامعه ایران، میتواند شکاف‌های کنونی را در یک شرایط بحرانی به گسل هایی بدل سازد که غلبه بر آنها ناممکن و یا بسیار دشوار باشد

 ارزیابی از تغییرات عظیم ساختاری، اجتماعی سی سال اخیر نیازمند کار تحلیل‌گران و جامعه‌شناسان است. به نظر من کارهایی که تا بامروز صورت گرفته در برابر وسعت تغییرات ناکافی است. من ارزیابی‌‌های مطرح شده در سطور  فوق را بعنوان نمونه‌هایی که به نظر من منعکس کننده برخی وجوه  تغییرات در جامعه ماست، به اتکا بررسی های  منتشر شده توسط جامعه شناسان و مطالعه وبلاگ‌‌ها و مسائل مطرح در آنان ارائه دادم. ارزیابی هاییکه قطعا عمومیت نداشته و تنها منعکس کننده برشهایی از جامعه ایران است. ولی اگر در این یا آن وجه در تحلیل تغییرات تفاوت نظر داشته باشیم ولی یک نکته را میتوان با قطعیت مورد تاکید قرار داد و آن تغییرات عظیم ساختاری، پیچیده شدن جامعه و تحولات فکری، فرهنگی در اقشار مختلف جامعه ماست

 

تحول در تفکر و فرهنگ سیاسی

 

چنین تمایزاتی نمیتواند در تفکر و فرهنگ سیاسی فعالین سیاسی ایران بازتاب نداشته باشد. ما با جامعه‌ای متفاوت از دهه پنجاه مواجهیم و فعالیت سیاسی در یک چنین کشوری نمی‌توانند با افکار و روشهای دیروز در ایران امروز تاثیر گذار باشند

اندیشه در برابر ساده گرایی:

قبل از انقلاب در طی سالهای دهه چهل و پنجاه ساده کردن مبارزه سیاسی، به تفکر غالب بدل گردیده بود. در میان مذهبیون، ایده‌های آل احمد و شریعتی، طرح ساده شده تقسیم جامعه بدو جبهه روشن غربگرایان و مخالفین آنان و پذیرش شهادت بعنوان پایه راهگشای پیروزی در میان اکثر فعالین این طیف پذیرفته شده بود. روحانیون بیشترین بهره‌گیری را از این دو قطبی دیدن و ساده کردن اشکال مبارزه کردند

در مبارزین چپ فداییان و مائوئیست ها نیز هریک بگونه ای با تفسیر خود از دو قطب در این ساده گرایی سهیم بودند. برخی از متفکران فدایی تا آنجا پیش رفتند که نیاز به تئوری انقلاب و تلاش های فکری برای راهجویی آینده را بی‌ثمر دانسته و تصور می‌نمودند که پاسخ همه سوالات نظری داده شده و جامعه ایران تنها نیازمند پراتیسین برای تحقق این ایده‌هاست. توده ایها نیز در برخورد با جهان دو قطبی آنروز در این ساده‌گرایی سهیم بودند. ملی گراها و دیگر نیروهای سیاسی ایران نیز در همین چارچوب می‌گنجیدند.

امروز کمتر نیروی جدی است که به پیچیدگی های جامعه ایران واقف نباشد. کمتر نیروی جدی است که تصور کند حل مشکلات جامعه ایران با این یا آن فرمول ساده شده ممکن است. اگر در آن روزها بسیاری از جریانها تصور میکردند که با کسب قدرت و اقدامات اراده گرایانه اقتصادی قادرند مشکلات کشور را حل کرده و جامعه مطلوب خود را شکل دهند، امروز نتایج چینن اقداماتی در سطح ایران و جهان امریست تجربه شده. در کشور ما شکست چنین سیاست ‌های اراده گرایانه‌ای هم در سالهای پس از انقلاب و هم در شکلی دیگر در شکست برنامه‌های اقتصادی رییس‌جمهور کنونی تجربه شده.

پیچیدگی‌های جامعه ایران نیازمند متفکرانی است که بتوانند در عرصه های مختلف برای حل دشواری‌های جامعه راه حل های مشخص ارائه دهند. جامعه ایران نیازمند چنین اندیشمندانی است و این ضرورت در مبارزه سیاسی خود را نمایان ساخته است. جریانهای سیاسی که با فرهنگ دوران گذشته، تجویز نسخه های ساده شده و ارائه فرمول بندی‌های کلی را کافی می‌دانند، در جلب پایه‌های اجتماعی و متقاعد کردن آنان به صحت ایده‌های خود دچار دشواری هستند. توجه به تئوری، اندیشه و تخصص در برابر عملگرایی و ساده نگری روزهای انقلاب میرود تا جای خود را بعنوان یکی از پایه‌های فرهنگ سیاسی تثبیت نماید

کثرت گرایی و مونیسم:

پیچیده شدن جامعه در وجهی دیگر به مفهوم شکل گیری اقشار و گروه بندیهای اجتماعی است که تا حدی به منافع خود واقفند. اگر در دوران انقلاب، شهرهای ما طی دو دهه با جلب ملیونها روستایی رشد نموده بودند و ما با اقشار شکل گرفته‌ای که هویت و منافع خود را تشخیص میدهند مواجه نیستیم. شرایطی که شعاری عام و پوپولیستی قادر می‌گردید ملیونها تن را بسیج کرده و به جانفشانی متقاعد سازد، امروز ما در کشورمان با اقشار و نیروهای اجتماعی سروکار داریم که سی سال فراز و نشیب‌های سیاسی اجتماعی را تجربه کرده‌اند. دیگر امروز، متدهای سیاسی که با تقسیم مونیستی جامعه، همه امتیازات را در اردوی خود و همه بدیها را در مخالفین خود جستجو کند کارآیی ندارد.

کشور ایران امروز نیازمند جریانهایی است که برنامه‌های اجتماعی متفاوت ارائه داده و هر یک از منافع اقشار و نیروهای اجتماعی معینی دفاع کنند. تحول جامعه در گرو شکل گیری  چنین جریانهای اجتماعی است. پذیرش این امر، تنها بمفهوم قبول این واقعیت و یا بعبارت مصطلح تحمل نیروهای دگراندیش نیست. شکل دهی دمکراسی در کشوری چون ایران نیازمند فرارفتن از چنین مفهومی است. پذیرش ضرورت شکل گیری جریانهای مدافع برنامه‌های اجتماعی گوناگون که هریک از منافع اقشار و طبقات و نیروهای اجتماعی معینی دفاع میکنند، آنگاه عمق می‌یابد که درک شود که هیچ جریانی نمیتواند نماینده همه امتیازات باشد. هر یک از این جریانها نقاط قوتی خواهند داشت و امکانات بهتری برای تماس گیری با نیروهای اجتماعی معینی خواهند داشت. تفکر مونیستی در سیاست که سالها بر تفکر همه نیروهای سیاسی جامعه ایران غلبه داشته، برای آن نیروهایی که استقرار دمکراسی را هدف خود میدانند، در شرایط جامعه ایران ناکاراست

 

تقویت گفتمان دمکراتیک و تشکل های مدنی:

 

در روزهای انقلاب، همه نیروهای سیاسی ایران منفق النظر بودند که مساله مرکزی جامعه ایران کسب قدرت سیاسی است. تمایز در چگونگی کسب

قدرت بود. تجربه انقلاب در ایران و تجربه دهها انقلاب دمکراتیک در جهان نشان داد که تغییر قدرت سیاسی آنگاه میتواند به تحولات دمکراتیک در جامعه منجر گردد که در سطح کشور زمینه های دفاع از دمکراسی شکل گرفته و گفتمان دمکراتیک نیرومند باشد. امروز بخشی از نیروهای سیاسی می‌پذیرند که دمکراسی یک روند است که مبارزه در راه آن، همین امروز جریان دارد و با کسب قدرت سیاسی توسط نیروهای معتقد به دمکراسی پایان نمی‌یابد. مبارزه برای تغییر قدرت سیاسی حلقه‌ایست پراهمیت در این روند ولی نه تمامی آن و نه تضمینی برای موفقیت.

در چارچوب چینن تفکری مبارزه برای تشکل های مدنی و تقویت گفتمان دمراتیک در جامعه پایه های اصلی مبارزه سیاسی است. پایه‌‌هایی که قبل و پس از کسب قدرت سیاسی اهمیت خود را از دست نمی‌دهند. در سالهای قبل از انقلاب، مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در مرکز توجه بود. نیروهای چپ براهمیت تشکل های توده‌ای و بالاخص کارگری واقف بودند و دراین راه نیز می‌کوشیدند ولی در آن زمان،  این تشکل ها بعنوان وسیله‌ای برای متشکل کردن مردم و ممکن ساختن کسب قدرت مورد توجه بود و نه خود تشکل ها.

مشکلات اپوزیسیون:

 

میتوان به نکات فوق عناصر دیگری نیز افزود. مشکل آنجاست که بخش عمده فعالین و رهبران سیاسی جریانهای اپوزیسیون فعالیت سیاسی خود را

 در سالهای قبل از انقلاب آغاز نموده‌اند و طبیعتا در فضای سیاسی آنزمان تربیت شده‌اند. جامعه ایران دگرگون شده و نیازهای دیگری را در مقابل خود دارد. نیازهایی که با  فرهنگ و متد های سیاسی آن‌زمان نمیتوان به آن پاسخ داد. این دشواری بخصوص در برابر سازمانهای سیاسی و فعالینی که در خارج از کشور بسر می‌برند، و مستقیما از تغییر فضای جامعه تاثیر نمی‌پذیرند بیشتر خود را نمایان می‌سازد. نیروهای معتقد به دمکراسی تنها در صورتی قادر خواهند بود، در تحولات آتی نقش شایسته خود را ایفا کنند که ضرورت های تحول در فرهنگ سیاسی و روشهای کار خود را درک کنند. آینده نشان خواهد داد که نیروها ی اپوزیسیون ایران تا چه حد در پاسخگویی به این ضرورت موفق بوده اند.

 

مهدی فتاپور

30.05.2008